نقد و بررسی نقد اولیه رمان کالویت | منتقد: Zeinab

دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد دپارتمان کتاب + مدیر تالار کپیست
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر رسـمی تالار
منتقد ادبی
مـدرس
مترجم
مشاور
کپیـست
داور آکادمی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,450
پسندها
پسندها
8,565
امتیازها
امتیازها
503
سکه
2,270
4ad722_25aa2b11-25IMG-20250611-130617-554.jpg

با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسنده عزیز @یاس؛ اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @ZeinabHdm
اثر شما:
رمان کالویت

لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ درخواست نقدی از جانب شما پذیرفته نخواهد شد.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد



به امید موفقیت روز افزون شما
|مدیریت تالار نقد|
 
نقد اولیه
ارکان اولیه‌ی رمان
۱. عنوان رمان
کالویت:
عنوان رمان در یک کلمه گفته شده و بدون کلیشه است، اسم رمان قابلیت جذب خواننده را دارد و عنوان رمان که به صدایی سرد تشبیه شده به کل محتوای متن، خلاصه و مقدمه وصل می‌شود؛ در این زمینه نویسنده قدرت خود را در انتخاب عنوان به جا و زیبا که متناسب با فضای داستان است، نشان داده است.
۲. ژانر و زیرژانرها
عاشقانه:
ژانر عاشقانه داستان‌هایی رو شامل میشه که محور اصلی‌شون حول رابطه‌ی عاطفی دو شخصیت می‌چرخه. در این آثار، عشق موتور اصلی حرکت داستانه و بیشتر گره‌ها، کشمکش‌ها و حتی پایان داستان تحت تأثیر این رابطه شکل می‌گیرن.
✅ویژگی‌های اصلی:
  • تمرکز بر رابطه‌ی احساسی بین دو نفر ( که در داستان شما رابطه عاشقانه بین آفتاب و اهورا مشهوده )
  • تنش‌های عاشقانه (مثل جدایی، سوءتفاهم، ممنوعه بودن رابطه، فداکاری و...
که در داستان شما در ابتدا اهورا قصد ترک آفتاب را به دلیل پنهانی را دارد، که این تنش در داستان شما مشهوده همچنین خودک*شی آفتاب به خاطر اهورا و عشقی که به او دارد نیز در داستان تنشی دیگر بر سر این عشق ایجاد می‌کند)
- تحول شخصیتی تحت تأثیر عشق
(تحولی که بر سر عشق بین آفتاب و اهورا دیده شود، در پارت‌هایی که به اینجا ختم شدند، دیده نشد.)
- پایان‌بندی ممکنه شاد یا تلخ باشه، ولی رابطه‌ی عاشقانه باید عنصر محوری باقی بمونه.
( با توجه به اینکه به پایان داستان نزدیک نشدیم نمیتوان در این زمینه نظر داد اما با توجه به اینکه تا اینجای داستان ژانر عاشقانه محوریت داشته و نقش خودشو توی داستان خوب ایفا کرده، پس تصور بر این است که این مورد نیز توسط نویسنده رعایت خواهد شد.)
در نتیجه:
نویسنده در شکل‌گیری ژانر عاشقانه، چگونه تصویر کشیدن عشق بین اهورا و آفتاب به خوبی عمل کرده، از لحظه ای که آفتاب با اهورا دیدار داشت و پوشیدن لباس زرد که تلالوئی از به تصویر کشیدن علاقه اهورا به نام آفتاب و سپس صدا زدن او به عنوان خورشید نشان می‌دهد که اهورا به زیبایی احساس لطیف عشق را در خود احساس می‌کند و این به خوبی برای خواننده قابل درک و قابل لم*س است.
تنشی که اهورا به خاطر آفتاب تحمل می‌کند و با عباس به خاطر دزدی کس دیگری تحمل میکند، نشان می‌دهد که عشق آفتاب در قلب اهورا لانه کرده و عاشقانه ژانری است که به زیبایی برای این اثر تعریف شده.

زیر ژانر تراژدی:
تراژدی ژانریه که حول محور رنج، شکست، فقدان یا نابودی شخصیت‌ها شکل می‌گیره. این آثار معمولاً پایان خوش ندارن و هدفشون انتقال حس اندوه، تأمل یا هشدار نسبت به یک خطا یا موقعیت انسانی‌ـه.
البته اشتباه برداشت نشه، در ژانر تراژدی حتما نباید پایان غمناکی تجربه شود، تراژدی یک مسیره، بهتره حس غم و اندوه و رنج و ... شخصیت‌ها در حول داستان و در حین مسیر به خواننده منتقل شود.
در تراژدی، قهرمان ممکنه با سرنوشت، ضعف‌های شخصی یا یک نیروی بیرونی مبارزه کنه و در نهایت شکست بخوره، حتی اگه تلاشش ستودنی باشه.
✅ ویژگی‌های اصلی:
- پایان تلخ یا دردناک (ولی معنادار)
( از آنجایی که داستان شروعی از پایان دارد یعنی تصور میشود پایان به جدایی ختم شود ما ژانر تراژدی را می‌بینیم اما در حین داستان به تنهایی دختر، رنج بی‌پناهی او و زخمی که اهورا از خانواده دارد نیز به تراژدی بودن داستان نیز اشاره میکند.)
  • تمرکز بر سقوط شخصیت اصلی ( شما به سقوط آفتاب در ناکامی عشقی که به اهورا داشته در همان پارت اول اشاره کردید.)
  • بار احساسی شدید: اندوه، ترس، حسرت، تأمل
( خودک*شی آفتاب که احساس اندوه را منتقل می‌کند؛ ترس آفتاب از خطراتی که از سمت عباس نام تجربه خواهد کرد و... حاوی انتقال این حس‌های تراژدی داستان است.)
- پیام یا هشدار اخلاقی یا انسانی در پسِ رنج‌ها
( باید دید نویسنده در پایان داستان چه غافلگیری برای خواننده دارد.)
نکته: ترکیب ژانرها به جا و استفاده آنها در حول متن و مسیر نوشته‌ها به جا و منطقی است.
۳. خلاصه‌ی رمان
خلاصه داستان از همان ابتدا که با جمله « من به کسی تکیه کرده بودم که خرابه‌ای بیش نبود؛ مأمن آرامش، معشوقه‌ی زیبایم، کسی که به من حس پرواز و رهایی را می‌داد» با پارت اول کاملا مرتبط است.
اما باید گفت که با خلاصه داستان میتوان حدس زد که چه در انتظار خواننده است: سرابی از عشق
خلاصه باید کمی گنگ باشد، در عین اینکه اطلاعات اندکی در اختیار خواننده میگذارد اما کنجکاوی ذهن را به سوی پارت اول بکشاند؛ من با خواندن خلاصه فهمیدم با چه داستانی مواجه خواهم بود، اما راستش را بخواهی عنوان رمان آنقدر جذاب بود که باعث شد رمان را شروع کنم، خلاصه هم بهتر بود بیشتر در ابهام باشد، شما با همین سه خط کلی اطلاعات در اختیار خواننده قرار دادی.
عبارت: تو مرا دفن کن
در آخر خلاصه جذاب بود، و ارتباط آن با پارت دوم کاملا مشهود شد.
نشان می‌دهد خلاصه با متن شما کاملا مطابقت دارد، ژانر عاشقانه و تراژدی در خلاصه مشهود است.
۴. تحلیل جلد
عکس جذابه
دختری کوه را در آغو*ش گرفته، همان آفتابی است که صبر را در آغو*ش گرفته، من چنین مفهومی را برداشت کردم، به غم‌انگیزی عنوان رمان می‌آید؛ سردی عنوان با رنگ آبی نمایش داده شده که جذابیت را دو چندان میکند.
عکس به زیبایی عنوان می‌آید و با ژانر تراژدی مطابقت دارد، من تصویری از ژانر عاشقانه در عکس نمی‌بینم.
اما تصویر جلد، جذابیت دارد.
۵. مقدمه‌ی نویسنده
مقدمه اصلا هوشمندانه نوشته نشده، متن کاملا ابتدایی و به دور از توصیفات جذب‌کننده است؛ بهتره در نوشتن مقدمه تحدید نظر کنید.
تو مرا دفن من همچنان ارتباط خود را با متن حفظ کرده که در مقدمه حضور خود را اعلام می‌کند.
در متن عشق آفتاب به اهورا مشهودتر است و این موضوع در مقدمه گفته شده که جمله «من آنقدر تو را دوست دارم که می‌خواهم زودتر از تو بمیرم» نیز گویای این امر است؛ بهتر بود مقدمه یک شعر جذاب که سوز دارد را اضافه میکردی، که جذابیت متن را دوچندان کند.
ژانر عاشقانه و تراژدی در مقدمه دیده می‌شود.


ساختار کلی رمان
۱. شروع رمان
شروع از جمله «از این که ظاهر زیبایم را حفظ کردم اطمینان حاصل کردم، تمام سه سال گذشته را همین‌طور بودم. او به زندگیِ من معنا داده بود آن‌طور که عطر او را به راحتی احساس می‌کردم، آشفتگیِ او مرا متزلزل می‌کرد و احساسات او به من منتقل می‌شد.» آغاز شد، به نظرت کنجکاو کننده است؟! ابدا....
شروع به شدت کلیشه و ساده است، شروع نه آنقدر طوفانی و نه آنقدر آرام نباید پیش برود، اما شروع کلیشه خواننده را متصرف می‌کند؛ پس در شروع نیز تجدید نظر کن.
می‌توانستی بنویسی:
کاش زلزله می‌آمد؛ با ریشترش ریشه زندگی تاریکم را می‌لرزاند و آواره هایش من را در خود می‌کشت؛ این صد بار بهتر از آن بود زمین‌لرزه‌های مداومش تن رنجورش را در خود بترساند.....
همین کنجکاوی در ذهن ایجاد می‌کرد؛ مگر زندگی دختر چه شده که باید دستخوش زلزله‌ای عظیم باشد؟!
شروع از اینجا بهتر شد: چشم به او دوختم و گام‌هایم را سریع‌تر کردم. روی همان نیمکتِ چوبی که همیشه می‌نشستیم نشسته بود ولی یک چیز سر جایش نبود، آراستگی همیشگی‌اش را نداشت، لباسی مشکی و چروک‌شده‌ای به تن کرده بود، برخلاف من که لباسی آبی و شادِ مرتبی به تن کرده بودم.
۲. میانه‌ی رمان
میانه رمان از آنجایی که اهورا وارد داستان شد و آفتاب با او دیدار داشت و فهمید نقاش است شروع شد؛ میانه داستان شوکه کننده نبود، کنجکاو کننده نبود چون مشخص بود که یک سری اتفاقات میفتد و این دو با هم رابطه میگیرن و عاشق میشن.
میانه رمان باید شوک ایجاد کند، یک حس سقوط که خواننده سریع بره سراغ پارت بعد با برای پارت گذاری بعدی لحظه شماری کنه، پس دقت کن، سراسر زمان باید حس تعجب و کنجکاوی در خواننده القا شود.
که من چنین چیزی رو در رمان شما اصلا ندیدم.
۳. پایان رمان
نمیتونم در مورد پایان نظر دهم، چون رمان شما پایان نیافته.
۴. سیر روایی
سیر روایی تند بود، همه چیز سریع رخ داد، در ده پارت اول کلی اتفاق رخ داد، قبل از هضم اتفاق قبلی اتفاق بعد میفتد، دختره پس از پس زده شدن سقوط میکند، بعد به سرعت وارد گذشته می‌شویم و فقط در گذشته هستیم بهتر بود کمی از گذشته می‌گفتید و کمی از احوال آفتاب پس از سقوط و صحبتش با ارسلان که خواننده در کنجکاوی معلق بماند.
بهتر بود خواننده بین حال و گذشته پرتاب میشد کنجکاوی درون ذهنش هشدار دهد.
همچنین آفتاب به سرعت در خیابان دستگیر میشود، به مرکزی برده میشود که فقط او و مهسا و نرگس هستند، هیچ ذهنیتی از فضای جایی که هستند تصویر نداریم، آفتاب مدام در آشپزخانه آشپزی مسکند، آن موسسه مدیری دارد که فقط یکبار از او صحبت شد بعد میفهمیم او مریض شده و دیگر نمی آید، کل جمعیت کمپ فقط سه نفر است؟! البته اواسط داستان پسرک دزد سینا هم اضافه شد که زیاد توفیری در سیر داستان ندارد.
سیر تند و خسته کننده است....
۵. شخصیت‌پردازی
ضعیف
من فقط میدانم که آفتاب چشمان و موهای فندقی رنگ دارد، بقیه چه؟!
باز هم میگویم، شما فضای کمپ را با سه نفر نهایتا چهار پنج نفر تصویر کشیدید؟! مثلا در مورد پروانه و رویا صحبت کردید اما اینها توی تیمارستان بودند که آنجا هم پرستارانی داشت اما در کمپ چه؟! در حین داستان توی اشپزخانه، توی محوطه کسی نیست و این منطقی نیست، بهتر بود بیشتر در مورد شخصیت ها صحبت میکردید، درون کمپ مدیری دارد که باید روابط او با اعضای کمپ شرح داده شود، خود کمپ اعضای دیگری دارد که در طول رمان اصلا در موردشان صحبت نشد و این امر فضای داستان را سرد می‌کند.
اگر آفتاب با اهورا زیر درخت بید مجنون قرار می‌گذارد کسی نیست که شاهد باشد؟! فقط نرگس او را می‌بیند؟! فقط دوستانش آنها را می‌بینند؟!
پس شخصیت ها درست معرفی نشدند؛ یا اگر معرفی شدند، تصویری از چهره‌شان نداریم.
اما اینکه شما از توصیفات هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم استفاده کردید که این ماهرانه است.
از جمله توصیفات غیر مستقیم:
- موهای سیاه و لختش روی صورتش ریخته بود
از جمله توصیفات مستقیم:
- تیشرتی آبی با طرح‌ گل‌های زرد نقاشی شده تن کرده بود همراه با شلواری آبی و بسیار زیبا.

۶. فضاسازی
ضعیف
در طول رمان فضایی از بیمارستانی که آفتاب بود، کمپی که در آن قرار داشت و یا توصیفی از خیابانی که در آن دستفروشی میکرد دیده نمیشود، حتی ما نمی‌دانیم از کدام آپارتمان سقوط کرد، یک دختر بی پناه از کدام آپارتمان میلفتد، مگه آپارتمان برای اوست؟! اگر واقعا همسر اهورا است باید میتوشتید از تراس آپارتمان مشترکمان که در آن خاطره داریم و....
فضاسازی به مراتب ضعیف تر از شخصیت پردازی بود.
۷. دیالوگ‌نویسی
دیالوگ ها مناسب و خوب بودند، در جایی از مونولوگ ها سه توصیف پست هم می‌آوردید جذاب بود، از خوان نشان لذت می‌بردم مثل: خسته، زخمی، غمگین یا آرام، رها، شاد و...
دیالوگ ها مناسب و به جا عنوان شدند، گاهی اوقات هوشمندانه و گاهی به سادگی مفهوم را می‌رساند.
۸. سبک و لحن نویسنده
لحن اصلی متن یعنی مونولوگ ها ادبی و لحن دیالوگ ها محاوره معاصر است که در به کار بردن لحن به خوبی عمل شده است.
۹. تم و پیام
در اینجای داستان تم داستان کمی کلیشه و تکراری است، فضای عاشقانه رمان را نیز قبلا در رمان «جنون آبی» خوانده ام؛ پس نمیتوانم منکر تکراری نبودن تم داستان بشوم و به نظرم پیام داستان در این جمله خلاصه شده: غم‌های آینده‌ام از گذشته‌ام نشأت می‌گیرد.
اگر آفتاب دچار رنجش های گذشته نمیشد اعتماد نمی‌کرد و آنقدر شکننده نبود که با ضربه ترک اهورا به راحتی از هم بپاشد؛ اگر گذشته خوبی داشت قطعا به جای شکست،‌ می‌جنگید...
پس اگر خواننده ریز بین باشد میتواند پیام نویسنده دچرا در سیر رمان دریافت کند.
ارکان پایانی نقد
۱. ایرادات نگارشی
🔶شما در متن زیاد از ، استفاده میکنید؛ ببیند جایی که جمله با فعل تمام میشه اما پس از اتمام جمله جمله بعدی به جمله فعلی وصل میشه و این دو جمله مفهوم را تکمیل میکنند؛ باید از «؛» استفاده کنید مثل:
-لبخندش و نوع نگاهش به خودم را به خاطر می‌آورم، می‌خواهم به گذشته برگردم حتی اگر دوباره بشکنم.❌
- لبخندش و نوع نگاهش به خودم را به خاطر می‌آورم؛ می‌خواهم به گذشته برگردم حتی اگر دوباره بشکنم.✅
یا
  • بیرون رفتیم که به هر یک از ما یک دست لباس تمیز دادند، لباس نو و مشکی را پوشیدم. ❌
  • بیرون رفتیم که به هر یک از ما یک دست لباس تمیز دادند؛ لباس نو و مشکی را پوشیدم. ✅
🔶 وسط جمله نقطه نگذارید؛ به حاش از علامت «،» پس از کلمه یا «؛» پس از فعلی که به جمله بعد ربط دارد استفاده کنید:
-همیشه سوسول و پاستوریزه بودی آفتاب. نترس یکیشون گفت می‌خوان بهمون سر پناه و کار بدن.❌
- همیشه سوسول و پاستوریزه بودی آفتاب، نترس یکیشون گفت می‌خوان بهمون سر پناه و کار بدن.✅
یا
  • منم شنیدم این‌جا سازمان خیریه حمایت از کودکان کاره. باورم نمیشه که قراره کار و سر پناه داشته باشیم.❌
  • منم شنیدم این‌جا سازمان خیریه حمایت از کودکان کاره، باورم نمیشه که قراره کار و سر پناه داشته باشیم.✅
و.....
سراسر رمان شما دارای چنین اشکالاتی هست، لطفا اصلاح کنید؛ وسط جمله به حتی علایم نگارشی دیگر بیشتر از نقطه استفاده میکنید.
🔶 خیریه‌ست❌خیریه است✅: باید کلمات را کامل بنویسید.
🔶 وسط جمله سه نقطه نگذارید از کاما استفاده کنید:
  • راستش من یه دختر رو در نظر داشتم برای کشیدن نقاشی اما... خب... می‌خواستم❌
  • راستش من یه دختر رو در نظر داشتم برای کشیدن نقاشی اما، خب می‌خواستم✅
یا
- آفتاب من... می‌دونی من منظوری نداشتم❌
🔶رعایت نیم فاصله
  • وسایلش را بر می‌داشت❌
  • وسایلش را برمی‌داشت✅

۲. جمع‌بندی منتقد
کمی به فضای داستان پر و بال بدهید، بگذارید خواننده در فضای داستان آنقدر غرق شود که در فضای داستان زندگی کند، نه اینکه فقط متنی را بخواند و تمام.
شخصیت ها را در ذهن خواننده ترسیم کنید، باور کنید قدرت نویسنده در جان دادن به عنصری بی جان هست که داستانی می‌سازد که سالها در ذهن خواننده ماندگار خواهد بود.

۳. توصیه‌های نهایی برای نویسنده

شما قلم خوبی دارید، کمی هم در علائم نگارشی دقت کنید و عجله را از قلم خود دور کنید، آن زمان اثری فوق العاده ارائه خواهید داد.
 
نقد اولیه
ارکان اولیه‌ی رمان
۱. عنوان رمان
کالویت:
عنوان رمان در یک کلمه گفته شده و بدون کلیشه است، اسم رمان قابلیت جذب خواننده را دارد و عنوان رمان که به صدایی سرد تشبیه شده به کل محتوای متن، خلاصه و مقدمه وصل می‌شود؛ در این زمینه نویسنده قدرت خود را در انتخاب عنوان به جا و زیبا که متناسب با فضای داستان است، نشان داده است.
۲. ژانر و زیرژانرها
عاشقانه:
ژانر عاشقانه داستان‌هایی رو شامل میشه که محور اصلی‌شون حول رابطه‌ی عاطفی دو شخصیت می‌چرخه. در این آثار، عشق موتور اصلی حرکت داستانه و بیشتر گره‌ها، کشمکش‌ها و حتی پایان داستان تحت تأثیر این رابطه شکل می‌گیرن.
✅ویژگی‌های اصلی:
  • تمرکز بر رابطه‌ی احساسی بین دو نفر ( که در داستان شما رابطه عاشقانه بین آفتاب و اهورا مشهوده )
  • تنش‌های عاشقانه (مثل جدایی، سوءتفاهم، ممنوعه بودن رابطه، فداکاری و...
که در داستان شما در ابتدا اهورا قصد ترک آفتاب را به دلیل پنهانی را دارد، که این تنش در داستان شما مشهوده همچنین خودک*شی آفتاب به خاطر اهورا و عشقی که به او دارد نیز در داستان تنشی دیگر بر سر این عشق ایجاد می‌کند)
- تحول شخصیتی تحت تأثیر عشق
(تحولی که بر سر عشق بین آفتاب و اهورا دیده شود، در پارت‌هایی که به اینجا ختم شدند، دیده نشد.)
- پایان‌بندی ممکنه شاد یا تلخ باشه، ولی رابطه‌ی عاشقانه باید عنصر محوری باقی بمونه.
( با توجه به اینکه به پایان داستان نزدیک نشدیم نمیتوان در این زمینه نظر داد اما با توجه به اینکه تا اینجای داستان ژانر عاشقانه محوریت داشته و نقش خودشو توی داستان خوب ایفا کرده، پس تصور بر این است که این مورد نیز توسط نویسنده رعایت خواهد شد.)
در نتیجه:
نویسنده در شکل‌گیری ژانر عاشقانه، چگونه تصویر کشیدن عشق بین اهورا و آفتاب به خوبی عمل کرده، از لحظه ای که آفتاب با اهورا دیدار داشت و پوشیدن لباس زرد که تلالوئی از به تصویر کشیدن علاقه اهورا به نام آفتاب و سپس صدا زدن او به عنوان خورشید نشان می‌دهد که اهورا به زیبایی احساس لطیف عشق را در خود احساس می‌کند و این به خوبی برای خواننده قابل درک و قابل لم*س است.
تنشی که اهورا به خاطر آفتاب تحمل می‌کند و با عباس به خاطر دزدی کس دیگری تحمل میکند، نشان می‌دهد که عشق آفتاب در قلب اهورا لانه کرده و عاشقانه ژانری است که به زیبایی برای این اثر تعریف شده.

زیر ژانر تراژدی:
تراژدی ژانریه که حول محور رنج، شکست، فقدان یا نابودی شخصیت‌ها شکل می‌گیره. این آثار معمولاً پایان خوش ندارن و هدفشون انتقال حس اندوه، تأمل یا هشدار نسبت به یک خطا یا موقعیت انسانی‌ـه.
البته اشتباه برداشت نشه، در ژانر تراژدی حتما نباید پایان غمناکی تجربه شود، تراژدی یک مسیره، بهتره حس غم و اندوه و رنج و ... شخصیت‌ها در حول داستان و در حین مسیر به خواننده منتقل شود.
در تراژدی، قهرمان ممکنه با سرنوشت، ضعف‌های شخصی یا یک نیروی بیرونی مبارزه کنه و در نهایت شکست بخوره، حتی اگه تلاشش ستودنی باشه.
✅ ویژگی‌های اصلی:
- پایان تلخ یا دردناک (ولی معنادار)
( از آنجایی که داستان شروعی از پایان دارد یعنی تصور میشود پایان به جدایی ختم شود ما ژانر تراژدی را می‌بینیم اما در حین داستان به تنهایی دختر، رنج بی‌پناهی او و زخمی که اهورا از خانواده دارد نیز به تراژدی بودن داستان نیز اشاره میکند.)
  • تمرکز بر سقوط شخصیت اصلی ( شما به سقوط آفتاب در ناکامی عشقی که به اهورا داشته در همان پارت اول اشاره کردید.)
  • بار احساسی شدید: اندوه، ترس، حسرت، تأمل
( خودک*شی آفتاب که احساس اندوه را منتقل می‌کند؛ ترس آفتاب از خطراتی که از سمت عباس نام تجربه خواهد کرد و... حاوی انتقال این حس‌های تراژدی داستان است.)
- پیام یا هشدار اخلاقی یا انسانی در پسِ رنج‌ها
( باید دید نویسنده در پایان داستان چه غافلگیری برای خواننده دارد.)
نکته: ترکیب ژانرها به جا و استفاده آنها در حول متن و مسیر نوشته‌ها به جا و منطقی است.
۳. خلاصه‌ی رمان
خلاصه داستان از همان ابتدا که با جمله « من به کسی تکیه کرده بودم که خرابه‌ای بیش نبود؛ مأمن آرامش، معشوقه‌ی زیبایم، کسی که به من حس پرواز و رهایی را می‌داد» با پارت اول کاملا مرتبط است.
اما باید گفت که با خلاصه داستان میتوان حدس زد که چه در انتظار خواننده است: سرابی از عشق
خلاصه باید کمی گنگ باشد، در عین اینکه اطلاعات اندکی در اختیار خواننده میگذارد اما کنجکاوی ذهن را به سوی پارت اول بکشاند؛ من با خواندن خلاصه فهمیدم با چه داستانی مواجه خواهم بود، اما راستش را بخواهی عنوان رمان آنقدر جذاب بود که باعث شد رمان را شروع کنم، خلاصه هم بهتر بود بیشتر در ابهام باشد، شما با همین سه خط کلی اطلاعات در اختیار خواننده قرار دادی.
عبارت: تو مرا دفن کن
در آخر خلاصه جذاب بود، و ارتباط آن با پارت دوم کاملا مشهود شد.
نشان می‌دهد خلاصه با متن شما کاملا مطابقت دارد، ژانر عاشقانه و تراژدی در خلاصه مشهود است.
۴. تحلیل جلد
عکس جذابه
دختری کوه را در آغوش گرفته، همان آفتابی است که صبر را در آغوش گرفته، من چنین مفهومی را برداشت کردم، به غم‌انگیزی عنوان رمان می‌آید؛ سردی عنوان با رنگ آبی نمایش داده شده که جذابیت را دو چندان میکند.
عکس به زیبایی عنوان می‌آید و با ژانر تراژدی مطابقت دارد، من تصویری از ژانر عاشقانه در عکس نمی‌بینم.
اما تصویر جلد، جذابیت دارد.
۵. مقدمه‌ی نویسنده
مقدمه اصلا هوشمندانه نوشته نشده، متن کاملا ابتدایی و به دور از توصیفات جذب‌کننده است؛ بهتره در نوشتن مقدمه تحدید نظر کنید.
تو مرا دفن من همچنان ارتباط خود را با متن حفظ کرده که در مقدمه حضور خود را اعلام می‌کند.
در متن عشق آفتاب به اهورا مشهودتر است و این موضوع در مقدمه گفته شده که جمله «من آنقدر تو را دوست دارم که می‌خواهم زودتر از تو بمیرم» نیز گویای این امر است؛ بهتر بود مقدمه یک شعر جذاب که سوز دارد را اضافه میکردی، که جذابیت متن را دوچندان کند.
ژانر عاشقانه و تراژدی در مقدمه دیده می‌شود.


ساختار کلی رمان
۱. شروع رمان
شروع از جمله «از این که ظاهر زیبایم را حفظ کردم اطمینان حاصل کردم، تمام سه سال گذشته را همین‌طور بودم. او به زندگیِ من معنا داده بود آن‌طور که عطر او را به راحتی احساس می‌کردم، آشفتگیِ او مرا متزلزل می‌کرد و احساسات او به من منتقل می‌شد.» آغاز شد، به نظرت کنجکاو کننده است؟! ابدا....
شروع به شدت کلیشه و ساده است، شروع نه آنقدر طوفانی و نه آنقدر آرام نباید پیش برود، اما شروع کلیشه خواننده را متصرف می‌کند؛ پس در شروع نیز تجدید نظر کن.
می‌توانستی بنویسی:
کاش زلزله می‌آمد؛ با ریشترش ریشه زندگی تاریکم را می‌لرزاند و آواره هایش من را در خود می‌کشت؛ این صد بار بهتر از آن بود زمین‌لرزه‌های مداومش تن رنجورش را در خود بترساند.....
همین کنجکاوی در ذهن ایجاد می‌کرد؛ مگر زندگی دختر چه شده که باید دستخوش زلزله‌ای عظیم باشد؟!
شروع از اینجا بهتر شد: چشم به او دوختم و گام‌هایم را سریع‌تر کردم. روی همان نیمکتِ چوبی که همیشه می‌نشستیم نشسته بود ولی یک چیز سر جایش نبود، آراستگی همیشگی‌اش را نداشت، لباسی مشکی و چروک‌شده‌ای به تن کرده بود، برخلاف من که لباسی آبی و شادِ مرتبی به تن کرده بودم.
۲. میانه‌ی رمان
میانه رمان از آنجایی که اهورا وارد داستان شد و آفتاب با او دیدار داشت و فهمید نقاش است شروع شد؛ میانه داستان شوکه کننده نبود، کنجکاو کننده نبود چون مشخص بود که یک سری اتفاقات میفتد و این دو با هم رابطه میگیرن و عاشق میشن.
میانه رمان باید شوک ایجاد کند، یک حس سقوط که خواننده سریع بره سراغ پارت بعد با برای پارت گذاری بعدی لحظه شماری کنه، پس دقت کن، سراسر زمان باید حس تعجب و کنجکاوی در خواننده القا شود.
که من چنین چیزی رو در رمان شما اصلا ندیدم.
۳. پایان رمان
نمیتونم در مورد پایان نظر دهم، چون رمان شما پایان نیافته.
۴. سیر روایی
سیر روایی تند بود، همه چیز سریع رخ داد، در ده پارت اول کلی اتفاق رخ داد، قبل از هضم اتفاق قبلی اتفاق بعد میفتد، دختره پس از پس زده شدن سقوط میکند، بعد به سرعت وارد گذشته می‌شویم و فقط در گذشته هستیم بهتر بود کمی از گذشته می‌گفتید و کمی از احوال آفتاب پس از سقوط و صحبتش با ارسلان که خواننده در کنجکاوی معلق بماند.
بهتر بود خواننده بین حال و گذشته پرتاب میشد کنجکاوی درون ذهنش هشدار دهد.
همچنین آفتاب به سرعت در خیابان دستگیر میشود، به مرکزی برده میشود که فقط او و مهسا و نرگس هستند، هیچ ذهنیتی از فضای جایی که هستند تصویر نداریم، آفتاب مدام در آشپزخانه آشپزی مسکند، آن موسسه مدیری دارد که فقط یکبار از او صحبت شد بعد میفهمیم او مریض شده و دیگر نمی آید، کل جمعیت کمپ فقط سه نفر است؟! البته اواسط داستان پسرک دزد سینا هم اضافه شد که زیاد توفیری در سیر داستان ندارد.
سیر تند و خسته کننده است....
۵. شخصیت‌پردازی
ضعیف
من فقط میدانم که آفتاب چشمان و موهای فندقی رنگ دارد، بقیه چه؟!
باز هم میگویم، شما فضای کمپ را با سه نفر نهایتا چهار پنج نفر تصویر کشیدید؟! مثلا در مورد پروانه و رویا صحبت کردید اما اینها توی تیمارستان بودند که آنجا هم پرستارانی داشت اما در کمپ چه؟! در حین داستان توی اشپزخانه، توی محوطه کسی نیست و این منطقی نیست، بهتر بود بیشتر در مورد شخصیت ها صحبت میکردید، درون کمپ مدیری دارد که باید روابط او با اعضای کمپ شرح داده شود، خود کمپ اعضای دیگری دارد که در طول رمان اصلا در موردشان صحبت نشد و این امر فضای داستان را سرد می‌کند.
اگر آفتاب با اهورا زیر درخت بید مجنون قرار می‌گذارد کسی نیست که شاهد باشد؟! فقط نرگس او را می‌بیند؟! فقط دوستانش آنها را می‌بینند؟!
پس شخصیت ها درست معرفی نشدند؛ یا اگر معرفی شدند، تصویری از چهره‌شان نداریم.
اما اینکه شما از توصیفات هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم استفاده کردید که این ماهرانه است.
از جمله توصیفات غیر مستقیم:
- موهای سیاه و لختش روی صورتش ریخته بود
از جمله توصیفات مستقیم:
- تیشرتی آبی با طرح‌ گل‌های زرد نقاشی شده تن کرده بود همراه با شلواری آبی و بسیار زیبا.

۶. فضاسازی
ضعیف
در طول رمان فضایی از بیمارستانی که آفتاب بود، کمپی که در آن قرار داشت و یا توصیفی از خیابانی که در آن دستفروشی میکرد دیده نمیشود، حتی ما نمی‌دانیم از کدام آپارتمان سقوط کرد، یک دختر بی پناه از کدام آپارتمان میلفتد، مگه آپارتمان برای اوست؟! اگر واقعا همسر اهورا است باید میتوشتید از تراس آپارتمان مشترکمان که در آن خاطره داریم و....
فضاسازی به مراتب ضعیف تر از شخصیت پردازی بود.
۷. دیالوگ‌نویسی
دیالوگ ها مناسب و خوب بودند، در جایی از مونولوگ ها سه توصیف پست هم می‌آوردید جذاب بود، از خوان نشان لذت می‌بردم مثل: خسته، زخمی، غمگین یا آرام، رها، شاد و...
دیالوگ ها مناسب و به جا عنوان شدند، گاهی اوقات هوشمندانه و گاهی به سادگی مفهوم را می‌رساند.
۸. سبک و لحن نویسنده
لحن اصلی متن یعنی مونولوگ ها ادبی و لحن دیالوگ ها محاوره معاصر است که در به کار بردن لحن به خوبی عمل شده است.
۹. تم و پیام
در اینجای داستان تم داستان کمی کلیشه و تکراری است، فضای عاشقانه رمان را نیز قبلا در رمان «جنون آبی» خوانده ام؛ پس نمیتوانم منکر تکراری نبودن تم داستان بشوم و به نظرم پیام داستان در این جمله خلاصه شده: غم‌های آینده‌ام از گذشته‌ام نشأت می‌گیرد.
اگر آفتاب دچار رنجش های گذشته نمیشد اعتماد نمی‌کرد و آنقدر شکننده نبود که با ضربه ترک اهورا به راحتی از هم بپاشد؛ اگر گذشته خوبی داشت قطعا به جای شکست،‌ می‌جنگید...
پس اگر خواننده ریز بین باشد میتواند پیام نویسنده دچرا در سیر رمان دریافت کند.
ارکان پایانی نقد
۱. ایرادات نگارشی
🔶شما در متن زیاد از ، استفاده میکنید؛ ببیند جایی که جمله با فعل تمام میشه اما پس از اتمام جمله جمله بعدی به جمله فعلی وصل میشه و این دو جمله مفهوم را تکمیل میکنند؛ باید از «؛» استفاده کنید مثل:
-لبخندش و نوع نگاهش به خودم را به خاطر می‌آورم، می‌خواهم به گذشته برگردم حتی اگر دوباره بشکنم.❌
- لبخندش و نوع نگاهش به خودم را به خاطر می‌آورم؛ می‌خواهم به گذشته برگردم حتی اگر دوباره بشکنم.✅
یا
  • بیرون رفتیم که به هر یک از ما یک دست لباس تمیز دادند، لباس نو و مشکی را پوشیدم. ❌
  • بیرون رفتیم که به هر یک از ما یک دست لباس تمیز دادند؛ لباس نو و مشکی را پوشیدم. ✅
🔶 وسط جمله نقطه نگذارید؛ به حاش از علامت «،» پس از کلمه یا «؛» پس از فعلی که به جمله بعد ربط دارد استفاده کنید:
-همیشه سوسول و پاستوریزه بودی آفتاب. نترس یکیشون گفت می‌خوان بهمون سر پناه و کار بدن.❌
- همیشه سوسول و پاستوریزه بودی آفتاب، نترس یکیشون گفت می‌خوان بهمون سر پناه و کار بدن.✅
یا
  • منم شنیدم این‌جا سازمان خیریه حمایت از کودکان کاره. باورم نمیشه که قراره کار و سر پناه داشته باشیم.❌
  • منم شنیدم این‌جا سازمان خیریه حمایت از کودکان کاره، باورم نمیشه که قراره کار و سر پناه داشته باشیم.✅
و.....
سراسر رمان شما دارای چنین اشکالاتی هست، لطفا اصلاح کنید؛ وسط جمله به حتی علایم نگارشی دیگر بیشتر از نقطه استفاده میکنید.
🔶 خیریه‌ست❌خیریه است✅: باید کلمات را کامل بنویسید.
🔶 وسط جمله سه نقطه نگذارید از کاما استفاده کنید:
  • راستش من یه دختر رو در نظر داشتم برای کشیدن نقاشی اما... خب... می‌خواستم❌
  • راستش من یه دختر رو در نظر داشتم برای کشیدن نقاشی اما، خب می‌خواستم✅
یا
- آفتاب من... می‌دونی من منظوری نداشتم❌
🔶رعایت نیم فاصله
  • وسایلش را بر می‌داشت❌
  • وسایلش را برمی‌داشت✅

۲. جمع‌بندی منتقد
کمی به فضای داستان پر و بال بدهید، بگذارید خواننده در فضای داستان آنقدر غرق شود که در فضای داستان زندگی کند، نه اینکه فقط متنی را بخواند و تمام.
شخصیت ها را در ذهن خواننده ترسیم کنید، باور کنید قدرت نویسنده در جان دادن به عنصری بی جان هست که داستانی می‌سازد که سالها در ذهن خواننده ماندگار خواهد بود.

۳. توصیه‌های نهایی برای نویسنده

شما قلم خوبی دارید، کمی هم در علائم نگارشی دقت کنید و عجله را از قلم خود دور کنید، آن زمان اثری فوق العاده ارائه خواهید داد.
سلام عزیزم وقتت بخیر؛
ممنون بابت زحمتی که برای نقد و خوندن رمانم کشیدی. ایرادات رو سعی می‌کنم بر طرف کنم و بهت اطلاع بدم.
فقط در مورد شخصیت پردازی و فضا سازی بیشتر چندتا سوال داشتم.
تا حد امکان سعی کردم مقدمه احساسی و در وصف آفتاب باشه و شروع ملایم و درمورد خصوصیت آروم و شاد آفتاب باشه.
در رابطه با شخصیت پردازی و فضاسازی که واقعاً برام مهمه بخوام بگم من تمام شخصیت‌های نزدیک رو توصیف (آفتاب، اهورا، پروانه، پونه، ارسلان، مهسا و...) کردم ظاهر، اخلاقیات و همین‌طور خصوصیات ولی در اکثر موارد غیر مستقیم بوده ولی باز هم متوجه نشدم منظورتون از فضاسازی و شخصیت پردازی چی بوده فضا سازی تیمارستان، خونه مشترک، ساختمان خونه، موسسه، مکان نقاشی، اتاق خیاطی و پله‌ها هم حتی توصیف شده بود.

و کار خودم ویرایشه عزیزم از این مسائل مطلع هستم جملات هنگام بیان از هم با نقطه جدا می‌شن و جملات در کل به هم مرتبط نیستند. سه نقطه هم علامت مکث، من من و لکنت هست و برای شکسته نویسی تو برخی موارد به خاطر محاوره بودنشه.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: EMMA.
عقب
بالا پایین