عنوان: جناح آخر
ژانر: فانتزی معمایی عاشقانه
نویسنده: نگین اربابی
ناظر:
@Helen.m
خلاصه:
او هراس داشت از آنچه میدید و حس میکرد، چشمان سرخ و آتشینش را به او دوخته بود، ذره ذره با نگاه خوفناکش جان را از تن دخترک خارج میکرد.
با صدای فریادی ترسیده با شتاب به سمت راستش جهید و آتش از دهان اژدها خارج شد و درخت را به خاکستر تبدیل کرد.
این لینک رمانمه
بخوام ساده بگم داستان راجب ویولنِ که به اجبار مادرش وارد مسابقات اژدهاسواری میره
بهشون یه عصای جادویی میده کهبعد از هر مرحله الماس قرمزی رو که به دست میارن رو داخل عصا میزارن تا کمکم بعد از 3 الماس نیرو های اون الماس کامل بشه و هر کسی که تونست این کار و انجام بده فرمانروایی کل اژدهایان و به دست میاره.
اونجا مسابقات زیادی میره مثلا از گلهای ادمخوار و دریاچه گلآلود مرگبار میگذرن تا به غار بزرگی در آخر جنگل برسن، تا الماس سرخ رو به دست بیارن
اونجا با یه اژدها روبهرو میشن و در اخر بدون آسیب زدن به اژدها اونو فراری میدن
مرحله دوم یکم سختتره چون باید از تونل ارواح، آبشار آدمخوار و درخت عظیمجسه عبور کنن.
بعد از پیدا کردن الماس دوم متوجه میشه که فرمانده یه حقیقتی رو مخفی میکنه
دخترک متوجه میشه که میتونه با اژدهایان رابطه خاصی رو برقرار کنه.
میتونه متوجه حرفاشون بشه، بتونه باهاشون صحبت کنه و ...
توی مرحله سوم، اسکار اژدهای بزرگی ویولن و همراهی میکنه و بهش کمک میکنه تا از دایناسورها، غولهای آدم خوار سنگی و سد خونین عبور کنه و الماس سومو هم به دست میاره
برای اخر داستان تصمیم نهایی رو نگرفتم
شاید تمومش کنم، شایدم جلد دومی داشته باشه.