اشعار

  1. د

    شعر اشعار پرسی بیش شلی | شاعر انگلیسی

    یکی سالک از کشور باستان به من گفت روزی مرا این داستان که دیدم به صحرای سوزان دو پای فرو مانده از سنگ خارا به جای به نزدیک آن صورتی پر ز چین فرو رفته تا نیمه اندر زمین یکی نیشخنده تمسخر به ل*ب گره بر جبین پر غرور و شغب هر آن خط که بر سنگ خارا نمود نمایشگر کار استاد بود که احوال مردم نکو...
  2. ا

    شعر اشعار قیصر امین پور

    دست عشق از دامن دل دور باد! می‌توان آیا به دل دستور داد؟ می‌توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بی گزاره در نهاد ما نهاد خوب می‌دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی‌بایست داد
  3. K

    شعر اشعار علیرضا بدیع

    غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود من‌که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود همدمی ما بین آدم‌ها اگر می‌یافتم آه من در سینه‌ام یک عمر زندانی نبود دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود خار چشم این و آن گردیدن از گردن‌کشی‌ست دسترنج کاج‌ها غیر از پشیمانی نبود چشم کافرکیش...
  4. مَـهـوا

    شعر اشعار نزار قبانی | شاعر سوری

    پاییز، از کجا بداند، هر بار، چند برگ از دست می دهد؟! و من، چطور بگویم که، چه‌قدر دوستت دارم ... ?نزار_قبانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  5. Monji

    شعر اشعار شفیعی کدکنی

    فراخنایِ جهان سرشارِ از آزادی و شادیست اگر این دیو و این دیوار‌ که می‌بندد رهِ دیدار .... بگذارد
عقب
بالا پایین