داستان کوتاه

  1. ج

    اتمام یافته داستان کوتاه در کنارِ این برکه | Fatemeh_mgs کاربر انجمن کافه نویسندگان

  2. M

    داستان‌های کوتاه طنز

    طوطی‌های دعاخوان یک خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت. او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما متأسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند «ما دو تا فاح*شه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟» این موضوع برای من واقعاً دردسر شده و آبروی من را به خطر انداخته است...
  3. K

    داستانک‌های آلمانی

    انجمن کافه نویسندگان بیرون در ميان برف پيرزني كه با لباس مشكي بلندي نشسته بود گفت: مرگ دراتاق تو بود من او را ديدم كه چگونه با كودكت از آنجا گريخت آنچه را كه ربود ديگر پس نخواهد آورد. مادر پريشان و متوحش پرسيد : فقط بگو از كدام راه گريخت؟ راه را به من نشان بده من او را خواهم يافت ، پيرزن گفت من...
  4. L

    حکایت سرا

    انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان داستان تاریخی حاکم و دهقان ! روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در...
عقب
بالا پایین