نام اثر: هرشب، بینام
نویسندگان: حدیث پورحسن، ملیکا کاکو | @HADIS.HPF @Melica
ژانر: جنایی | روانشناختی | عاشقانه
@تاجِرِ غَم
خلاصه:
بعضی صداها از خاطره نمیگذرند.
بعضی آدمها، هرگز واقعاً گم نمیشوند…
هر شب ساعت نه، صدایی در تاریکی پخش میشود؛ صدایی که انگار فقط برای او ساخته شده است.
اما...
مرسده لبخندی محو و محترمانه زد، نگاهی به چهرهی بیحالت او انداخت و آرام گفت:
– روحش شاد…
رستمی پلکهایش را نیمه بست، گویی برای لحظهای میان گذشته و حال معلق مانده بود. بعد با لحنی که گرمایش هنوز لایههایی از اندوه در خود داشت، گفت:
– تصمیم گرفتم برای خودم یه کار و کاسبی راه بندازم؛ جایی مثل هتل...
روی صندلی با روکشهای چرم سیاه بالای میز نشست و به دنبال او باقی افراد سر جایشان نشستند:
- درمورد پروندهی قتل دوم، اطلاعات جدیدی به دستتون نرسیده؟
سروان راغب بود که خطاب قرارش داد:
- چرا قربان. یه چیز عجیب وجود داره که همین الآن متوجهش شدیم.
سبحان چشمهایش را ریز کرد و آرنج دستهایش را روی میز...
آب یخ بود یا گدازهای از آتش که بر سرش فرو ریخت؟ هرچه که بود سلول به سلولش را نفس گرفت.
فریادش آسمان را درید و این درد تنش را داغی بخشید بیانتها.
9 فروردین 1401