به نام او
دفتر خاطرات خانواده خاص
تا حالا دیدین وقتی یه گوشه نشستین و توی افکارتون غوطه ورین، یهو ذهنتون یه جرقه میزنه و یه لامپ زرد بالای سرتون روشن میشه؟
امروز این اتفاق برای من افتاد! به این نتیجه رسیدم که اتفاقات و خاطرات طنز خانوادهی خاصم رو روی قلم بیارم بلکه یه بنده خدایی چشمش...
اگه همین الان این چراغ رو داشتی و سه تا آرزو داشتی چی آرزو میکردی؟
اهم اسپم از طرف کتی آزاده?از طرف ارمان ممنوع پس نفرستین که معاون گوش تون رو میکشه ولا?
منتظر ارزوهاتون هستما حق سه تا آرزو دارین?