به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته آخرین شروع | انجمن کافه نویسندگان

می‌زنــــــم در رخ درخشــــــــانت بــــوسه بر ســــایــه‌های مژگانت
«ابوالحسن ورزی»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفته بودم که اگر بو*سه دهی توبه کنم

بعد از این بو*سه دگر بار خطائی نکنم

بو*سه دادی و چو برخواست لبم از ل*ب تو

توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نذر كردم گرزدست محنت هجران نمیرم آستانت را ببوسم آستینت را بگیرم
«فروغی بسطامی»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر پیاله سرا پا دهن نمی‌گردید كه حرف بو*سه ما را به آن دهن می‌زد
«صائب تبریزی»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جان ماوجان آن چشماي تو

بو*سه ميخواهم ازآن لبهاي تو

بو*سه ميخواهم كه باشم تاسحر

غرق درافكار ودر رؤياي تو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سر منزل مراد بود آستان عشق محروم آنكه بو*سه بر این آستان نداد
«عاشق اصفهانی »
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این گوهری که در نظرت سنگ ساده است

برپای آن پری چو رهی بو*سه داده است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
"من خویشاوند هر انسانی هستم که

خنجری در آستین پنهان نمی‌کند?☁"



•احمد شاملو•
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
لیكن نداد بر ل*ب من بو*سه زانكه یافت در دیدگان خستة من گور عشق خویش
نورانی (وصال)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سه بو*سه کز دولبت کرده‌اي وظیفه من

اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وسه را در نامه می‌پیچید برای دیگران آن كه می‌دارد دریغ از عاشقان پیغام را
صائب تبریزی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بو*سه‌اي زان دهن تنگ بده یا بفروش

کاین متاعی است که بخشندوبها نیزکنند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مردم در آرزوی شبیخون بو*سه‌ای یا رب بخواب مرگ رود پاسبان تو
صائب تبریزی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بو*سه کی گردد ازآن لبهای جان پرور جدا؟

کی به افسون میشود شیرینی از شکر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روزگاری دل رمیدة من از دو گلچهره بو*سه‌ای می‌خواست
آن یكی سركشید و ناز افزود وین یكی بو*سه داد و بزم آراست
هوشنگ ابتهاج
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بو*سه‌اي کردم ز رخسارش تمنّا دوش گفت

دیدن‌این‌گلستان‌خوب‌است‌وگل‌چیدن‌خطا‌است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
صدجان بهای بو*سه طلب می‌كنی زخلق دیگر كسی مگر ل*ب خندان نداشته است
صائب تبریزی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه آیتی تو مگر ساحری که شاه و گدا

هر آنکه دید لبت بو*سه‌اي گدائی کرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از شوق دوصد بو*سه زنم بردهن خویش هر گاه كه نام تو بر آید به زبانم
جلال عضد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بو*سه آتش میزند بر جسم و جان
بو*سه یعنی عشق من، با من بمان
شرم در دلدادگی بی معنی است
بو*سه بر میدارد این شرم از میان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

عقب
بالا