تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

انجمن کافه نویسندگان
امشب دلم پره

امشب مسافری

فرصت نشد بگم چی میکشم بری



چشمم به رفتنت

دلگیرم از خودم

فرصت نشد بگم من عاشقت شدم



من عاشقت شدم

ما میرسیم به هم

کاش مونده بودی و میشد بهت بگم



ما عاشق همیم

ما میرسیم به هم

کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم



میترسم از همه

از این شبای سرد

تو فکر رفتنی

کاری نمیشه کرد



میخواستم بت بگم

فکر کسی نباش

میخواستم بت بگم

اما دلم نذاشت



من عاشقت شدم

ما میرسیم به هم

کاش مونده بودی و میشد بهت بگم



ما عاشق همیم

ما میرسیم به هم

کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم



من عاشقت شدم

من عاشقت شدم

ما عاشق همیم

مامیرسیم به هم



کاش اینجا بودی و میشد بهت بگم

من عاشقت شدم

ما عاشق همیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان
بگو سرگرم چی بودی که اینقد ساکت و سردی

خودت آرامشم بودی خودت دلواپسم کردی



ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه

چقد باید بمونم تا یکی مثل تو پیدا شه



تو روز و روزگار من، بی تو روزای شادی نیست

تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست



سلام ای ناله بارون

سلام ای چشمای گریون

سلام روزای تلخ من

هنوزم دوسش دارم



سلام ای بغض تو سینه

سلام ای آه آیینه

سلام شب های دل کندن

هنوزم دوسش دارم



نمیدونی تو این روزا چقد حالم پریشونه

دلم با رفتنت تنگُ دلم با بودنت خونه



خرابه حال من بی تو نمیتونم که بهتر شم

تو دستای تو گل کردم بذار با گریه پرپر شم



یه بی نشونم تو این خزون

منو از خودت بدون

یه بی نشونم تو این خزون

یه بیقرارم یه نیمه جون

منو از خودت بدون

منو از خودت بدون



سلام ای ناله ی بارون

سلام ای چشمای گریون

سلام روزهای تلخ من

هنوزم دوسش دارم



سلام ای بغض تو سینه

سلام ای آه آیینه

سلام شب های دل کندن

هنوزم دوسش دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نوییندگان
ده سال بعد از حال این روزام

با کافه های بی تو درگیرم



گفتم جهان بی تو یعنی مرگ

ده سال ِ رفتی و نمی میرم



ده سال بعد از حال این روزام

تو توی آغو*ش یکی خوابی



من گفتم و دکتر موافق نیست

تو بهتر از قرصای اعصابی



ده سال بعد از حال این روزام

من چهل سالم می شه و تنهام



با حوصله ،قرمز،سفید ، آبی

رنگین کمون می سازم از قرصام



می ترسم از هر چی که جا مونده

از ریمل ِ با گریه ها جاری



از سایه روشن های بعد از ظهر

از شوهری که دوستش داری



گرم ِ هم آغوشی و لبخندین

توُ بستر ِ بی تابتون تا صبح



تکلیف تنهاییم روشن بود

مثل چراغ ِ خوابتون تا صبح



ده سال ِ که ل*ب هام و می بندم

با بو*سه های تلخ هر جایی



ده سال ِ وقتی شعر می خونم

لبخند ِ روی صندلی هایی



یه عمر بعد از حال این روزام

یه پیرمردم توی ِ یه کافه



بارون دلم می خواد ،هوا اما

مثل موهای دخترت صافه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا