تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر اشعار عباس معروفی

انجمن کافه نویسندگان

دلتنگی

یعنی فکر کردن به پرواز

به خنده‌های بی‌دلیلت در راه خانه

نگاه‌‌های "مال خودمی"ا‌ت در جمع

دلتنگی

یعنی چشم‌‌های تو امشب سرخ بود

و چشم‌‌های من خیس...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

توی دلم گفتم:

عزیز دلم،

با نگاهت مرا بدوز

به هرجا که دلت می‌خواهد بدوز؛

به زندگی، به مرگ، به عشق، به هرچه دوست داری.

در برابر نگاهت من ابر می‌شوم،

دود می‌شوم که بتوانی مثل باد بازی‌ام بدهی.

نفس گرمت را روی تنم فوت کن،

ببین چه‌جوری ناپدید می‌شوم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

قشنگی زندگی
یکیش موهای توست ...
گل من !
نه این که راه بروی باد را پریشان کنی ...
نه !
در آغوشم بخوابی
که موهات را نفس بکشم ...
آرام در باغ روحت بچرخم
در بهشت پرتقال و نارنج
و قشنگی بودنت را به تنت بگویم ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
منتقد انجمن
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,145
21,234
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?

فرشتگانی شبیه تو

iqtCM.jpg


گاهی خدا
یکی از فرشتگانش را
شبیه تو می‌آفریند
و می‌فرستد میان اقوام بشر
تا میزان زیبایی
از یادشان نرود
هر به ایامی من
صورتم را کف دست‌های تو
فرو می‌برم
و عطر نارنجی عشق را
نفس می‌کشم
تا دلتنگیت از یادم برود

عباس معروفی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
منتقد انجمن
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,145
21,234
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?

در همین سادگی

%D8%A8%D9%84%D8%A7.jpg


ساده بودم
ساده بودن
فریضه‌ی الاهی ست
مثل نماز خواندن
مثل تو را دوست داشتن
مثل خنده‌هات
مثل اسم قشنگت
و من
در همین سادگی
عاشقت شدم
ساده بودم ؟
نه
خودم
موهات را ریختم دور صورتت
گوشواره‌هات را
خودم آبی کردم
یک ماتیک سرخ کشیدم به ل*ب‌هات
‌بوسیدمت
آنقدر که این هیجان سرخ در رگ‌هام بگردد
بعد
منتظرت شدم
و هیچ در اتاق تنهایی نخوابیدم
و هیچ خودم را ب*غل نکردم
و هیچ از ب*غل خودم جدا نشدم
تاریک بود
و پیرهنم بوی تو می‌داد
بوی تو در سینه‌ی پیرهنم
دگمه دگمه باز می‌شد
زندگی آغاز می‌شد
می‌آمدی
می‌رفتی
انگشت‌هات
و من
هیچ نمی‌خواستم
جز تو
که بیایی بروی
نروی
اصلاً کجا بروی ؟

عباس معروفی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
منتقد انجمن
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,145
21,234
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?

در برابر نگاهت

maxresdefault.jpg


توی دلم گفتم
عزیز دلم
با نگاهت مرا بدوز
به هرجا که دلت می‌خواهد بدوز
به زندگی ، به مرگ ، به عشق
به هرچه دوست داری
در برابر نگاهت من ابر می‌شوم
دود می‌شوم که بتوانی مثل باد بازی‌ام بدهی
نفس گرمت را روی تنم فوت کن
ببین چه‌جوری ناپدید می‌شوم

عباس معروفی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا