انجمن کافه نویسندگان
فتاده تخته سنگ آنسويتر، انگار کوهي بود.
و ما اين سو نشسته، خسته انبوهي.
زن و مرد و جوان و پير،
همه با يکدگر پيوسته، ليک از پاي،
و با زنجير.
اگر دل ميکشيدت سوي دلخواهي
به سويش ميتوانستي خزيدن، ليک تا آنجا که رخصت بود.
[ تا زنجير.
فتاده تخته سنگ آنسويتر، انگار کوهي بود.
و ما اين سو نشسته، خسته انبوهي.
زن و مرد و جوان و پير،
همه با يکدگر پيوسته، ليک از پاي،
و با زنجير.
اگر دل ميکشيدت سوي دلخواهي
به سويش ميتوانستي خزيدن، ليک تا آنجا که رخصت بود.
[ تا زنجير.
آخرین ویرایش توسط مدیر: