اینکه صبح بر حسب عادت مزخرفم، با جمله بابا لنگ دراز عزیزم ... مواجه میشم همین یه جمله به تنهایی کافیست که تمام سلول های وجودم احساس پشیمونی، احساس هدر شدگی احساس حیف شدگی کنه ... اینکه می دونند من می خونم و اینجور می نویسند به تنهایی دلیل کافی است هست برای پوچ شدن، بی ارزش شدن ، هیچ بودنشون و احساس اینکه هرگز تمایلی یرای یه سلام ساده به آدما نداشته باشی دیگه... همه دردم اینه که خدا بهم فرصت بلند شدن جلوی این آدما نمی ده و شاید اگه بمیرم، یکی از بزرگترین حسرت های ژندگیم اینه که من باید از جایی که بودم هزار درجه ارتقا پیدا می کردم ولی به طرز وحشتناکی زندگی در هم کوبیدم...
به قول این نویسنده عزیزمون
براتون آرزو میکنم
هیچ وقت حروم نشید
حروم آدم اشتباه
مسیر اشتباه
صبوری اشتباه
را*بطه اشتباه..