تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

گفتگوی آزاد [ حرف آخـر ]

نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
Feb
216
46
103
وضعیت پروفایل
[فرض کن حرف‌های غمگین زیادی نوشتم]
‏سالها غوطه ور بودن در دریای خروشان زندگی،
سیلی خو*ردن از امواج حوادث و نرسیدن به ساحلی امن، افکار او را درهم ریخته بود.
از تمام آدم های اطرافش می پرسید: آیا ممکن است دریا ساحل نداشته باشد... ؟

31 خرداد 1401
00:55
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
Feb
216
46
103
وضعیت پروفایل
[فرض کن حرف‌های غمگین زیادی نوشتم]
- ‏برایم سوال شده‌است که چرا همواره من باید درک کنم؟
فداکاری، صبر، تحمل چرا همیشه وظیفه‌ی من می‌شود؟
خسته شده‌ام، هر کسی انتظار درک شدن از جانب من دارد، برای همیشه برود. دیگر نه صبری باقی مانده نه حوصله‌ای!:)

3 تیر 1401
01:40
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,469
12,573
219
- تو نمیتونی همینجوری ول کنی بری
و همه رو نگران کنی.
+ یه وقتایی آدم باید فقط مسئولیت خوشحالی
خودشو قبول کنه، حتی اگه خودخواه به نظر بیاد.

- سوم تیر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
Feb
216
46
103
وضعیت پروفایل
[فرض کن حرف‌های غمگین زیادی نوشتم]
روز به روز تراشیده شدم ، خودم را که در آینه نگاه می‌کردم گونه‌هایم سرخ و به رنگ گوشتِ جلو دکانِ قصابی شده بود ،
تنم پر حرارت و چشم‌هایم حالت خُمار و غم‌انگیزی به خود گرفته بود !
ازین حالت جدید خودم کیف می‌کردم و در چشم‌هایم غبارِ مرگ را دیده بودم .
دیده بودم که باید بروم !

6 تیر 1400
00:08
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Jun
3,719
2,015
193
الان وقت رفتنمه، درسته دوباره برگشتم
ولی من قدرتی ندارم.
من به بقیه قول دادم خوب بمونم، شجاع باشم
اگه الان کنارشون باشم اینطوری نیستم، به خودم دروغ گفتم
به اونا دروغ گفتم؛ پس باید برم و انقدر تلاش کنم تا اگر اومدم
ذهن آروم، زندگی شاد، لبخند همیشگی و همه اینا رو داشته باشم.

{تیر ماه}
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,469
12,573
219
وقتی به آدمِ تنهایی برمیخوری، مهم نیست که چه
توجیهی برای تنها بودنش میاره. دلیل تنها بودنش
این نیست که از انزوا لذّت می‌بره. بلکه اینه که در
گذشته بارها تلاش کرده با جمع معاشرت داشته
باشه، امّا آدم‌ها همیشه ناامیدش کردن.

- جودی پیکو

دوازدهم تیرِ کذایی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,469
12,573
219
آدمیزاد باید فکر کنه. ولی زیادی فکر کردن نابودکننده‌ست. زیادی فکر کردن حتما منتهی میشه به افسردگی. به غصه، به گریه، به تنهایی. زیادی فکر کردن میرسه به نشستن و کاری نکردن. میشه فقط فکر کردن به غصه‌ها و حرف زدن از غصه‌ها. میشه بزرگ دیدن غصه‌ها.

۱۲مهر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
بدترین حال ممکن وسط بودنه؛ ‏یه جایی که نه خوبی و نه بد، یه چیزی هستی بین این دو که نمیتونی تعریفش کنی، نمیتونی توضیحش بدی، نمیتونی بفهمونی که چی داره به سرت میاد.نه سقوط میکنی و نه صعود.
‏مثل مورچه‌ای که افتاده توی ظرف عسل!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,469
12,573
219
دلم میخواهد در دنیایی از کتاب، قهوه، موزیک و روزهای بارانی مدتی گم شوم.

میشه ۱۵ مهر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا