تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

خَندِه خآنـه عَمو اَزرآعـــیل

  • شروع کننده موضوع aliasghar
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 1,289
  • پاسخ ها 63

آیا این تایپک ادامه پیدا کند؟؟

  • بیشین سرجات ببینم اینا چیه گزاشتی؟چرتن ادامه نده

  • خوبه میشه باش را اومد ولی تلاشتو بکن...

  • عالیه آفرین بت..

  • عالی عالی عالی..ادامه بده


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
ما کلا توی فامیلمون هر کاری میکنیم برای اینه که میگن حیف نشه!
مثلا داداشم کت و شلوار خرید بعد برای اینکه حیف نشه رفت زن گرفت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
رفتم دکتر گفت پیاز موهات ضعیف شده!










گفتم شاید سیب‌زمینیا دارن حقشونو میخورن!
دو دقیقه به‌هم خیره شدیم
بعد گفت گمشو از مطبم بیرون

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تو نظر سنجی بالا شرکت کنید...

‏از باشگاه که اومدم بیرون یهو دیدم دو سِتا زن حمله ور شدن سمتم ، گفتم ایول بلاخره این همه تمرین جواب داد خودم گرفتم.




‏بعد که هندزفری از تو گوش برداشتم یکیشون گفت طبقه پایین تو فروشگاه گوشت برزیلی یخ زده میدن به هرکس یک‌دونه بیشتر نمیدن اگه میشه برو برا ما یکی بگیر.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
یه سوال شرعی داشتم:


من
دیشب تو کوچه اتفاقی دختر همسایه رو دیدم.....
اونم بدون آرایش!



آیا
نماز وحشت بر من واجبه؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
کتاب ادبیات بچه های امروزی...
ما معمولا توش معنی مینوشتیم..نمیدونم چیشد که اینجوری شد!
242925_IMG_20181214_203449_865.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تا نظر سنجی بالا شرکت کنید...

اقا ی دختر خوشگل اومد از تو کوچمون رد شد منم سوسک پلاستیکی گذاشتم لا کاغذ خیلی ریلکس رفتم جلو با مظلومیت خاصی گفتم.خانم میشه این ادرسو بهم بگین کجاست.
اونم با ناز کاغذو از دستم گرفت نگاه کنه یهوو چنااااان جیغی زد برق محلمون تا دوساعت قطع شد
بعد اومد بهم فوش بده دستمو گرفتم سمت تیر برق گفتم شما در مقابل دوربین مخفی هستید
دختره هم یک دستی واسه تیر برق تکون میداد ک نگوو
همسایه هامونم از پنجره واسه تیر برق بو*س پرت میکردن.
تیر برقه هم از شدت خنده شکست
دکترم رفتم گفته مرض داری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تا نظر سنجی بالا شرکت کنید...

اقا ی دختر خوشگل اومد از تو کوچمون رد شد منم سوسک پلاستیکی گذاشتم لا کاغذ خیلی ریلکس رفتم جلو با مظلومیت خاصی گفتم.خانم میشه این ادرسو بهم بگین کجاست.
اونم با ناز کاغذو از دستم گرفت نگاه کنه یهوو چنااااان جیغی زد برق محلمون تا دوساعت قطع شد
بعد اومد بهم فوش بده دستمو گرفتم سمت تیر برق گفتم شما در مقابل دوربین مخفی هستید
دختره هم یک دستی واسه تیر برق تکون میداد ک نگوو
همسایه هامونم از پنجره واسه تیر برق بو*س پرت میکردن.
تیر برقه هم از شدت خنده شکست
دکترم رفتم گفته مرض داری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
مرد چاقی تو خونشون نصف شب دزدی را میگیره میشینه رو دزده،
به زنش میگه :برو پلیس بیار ،
زنش میگه :دمپایی ام نیست
دزده داد میزنه: با دمپایی من برو جون مادرت زود باش
242931_IMG_20181214_205501_435.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تو نظر سنجی بالا شرکت کنید...

زن در ICU بود.
شوهرش نمیتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد.

دکتر گفت ما همه تلاشمان را میکنیم اما هیچ چیز رو تضمین نمی کنیم.
بدن اون هیچ عکس العملی از خودش نشون نمیده، به نظر میرسه که به کما رفته.

شوهر: دکتر بهتون التماس میکنم که همسرم رو نجات بدین. اون فقط 36 سالشه، خانواده بهش نیاز دارن.
ناگهان معجزه ای رخ داد.

دستگاه ECG قلب دیوانه وار شروع به زدن کرد، یکی از دستانش تکان خورد، لبانش شروع به حرکت کرد و ....

زن شروع به صحبت کرد : عزیزم من 34 سالمه نه 36 سال.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تو نظر سنجی بالا شرکت کنید...

یه خانمی میگفت: فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی)

پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن.
شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته(پسر دنیا دیده)

یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم(ابو القعقاع)

تو پروفایلم کلی متن و فیلم های ترسناک درباره قتل و آتش زدن آدمها و گردن زدن گذاشتم و بعد یه متن برای شوهرم فرستادم نوشتم: این دختر که اسمش پروانه طلایی هست، زن منه و من از دار و دسته داعش هستم و از تو همه چی میدونم، اسمش و اسم مادرش و اسم همه خواهر برادراش و کجا ساکنه کجا کار میکنه رو بهش گفتم و بهش گفتم به خدا قسم اگر تو رو دوباره تو فیس بوک ببینم گردنتو در جا میزنم...

خلاصه روز بعد دیدم صورتش سرخ و زرد شده و از خونه اصلا بیرون نمیرفت، فیس بوک، واتساپ، اینستاگرام و بقیه برنامه های چت رو حذف کرد و یه گوشی ساده خرید! هر چند لحظه میره و میاد تو هال خونمون و میگه اذان عصر کی میگن!
خدا شاهده هدایتش کردم.

میگن شی*طان دو ترم برای تمرین پیشش ثبت نام کرده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا