تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

داستان پولک پولکی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
وقتی که پولک پولکی بهش نزدیک شد ناگهان کوه تاریک چشم های عصبانی خودش رو باز کرد.پولک پولکی حسابی وحشت کرد و ترسید.اون شروع کرد به فریاد زدن:” کمک کمک ” و بعد با بیشترین سرعتی که می تونست شروع کرد به شنا کردن و از اون جا فرار کرد.



file-39af57b49a34e7f0218f30df27956e40.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
اما کوه تاریک که یه ماهی خیلی بزرگی بود به خاطر اینکه پولک پولکی خوابش رو به هم زده بود و مزاحمش شده بود حسابی عصبانی شده بود و به همین خاطر دنبال پولک پولکی کرد.



file-b1e9d997f38ccd6d57705a714936310f.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
پولک پولکی برای اینکه از دست این ماهی بزرگ و عصبانی فرار کنه با بیشترین سرعتی که میتونست شنا کرد.اون حسابی ترسیده بود بچه ها.تا حالا ماهی به این بزرگی نزدیک خونشون ندیده بود .



file-86f364684e95a6e95eb43a185ff00cdb.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
ماهی بزرگ سعی کرد که با استفاده از بینی بلندش و دم خیلی سفت و محکمش خودش رو به پولک پولکی برسونه اما اون هر کاری کرد نتونست که به پولک پولکی برسه .



file-a26b2dc355cb65a3bf20e024a15b45a4.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
اما ماهی بزرگ تسلیم نشد و دست از تلاش برای گرفتن ماهی کوچولو برنداشت. اون با دم قدرتمند و محکم خودش شروع کرد به ضربه زدن و چرخوندن آب اطراف سنگی که پولک پولکی اونجا قایم شده بود. اون با بیشترین قدرتی که می تونست به آب ضربه میزد و اونارو محکم به سمت پولک پولکی می فرستاد.



file-e2f3f4b19e1a01e3d606350be1036124.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
موج های آبی که ماهی بزرگ درست کرده بود انقدر برای پولک پولکی محکم و قوی بود که اون دیگه نتونست مقاومت کنه و ناگهان از جایی که قایم شده بود پرت شد بیرون.اون حسابی خسته و کوفته شده بود.



file-780a09ff5e7de3e253d8fcac64f2e8dd.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
کوه سیاه دهان بسیار بزرگ خودش رو برای خو*ردن پولک پولکی باز کرده بود و آماده بود که پولک پولکی سر بخوره و بره توی شکمش.پولک پولکی که حسابی وحشت کرده بود با ترس و لرز جیغ زد :” مامان”



file-facb7634f39d914f134032a1b7a711da.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
در آخرین لحظه مامان ماهی اومد و پولک پولکی رو از دهان بزرگ ماهی سیاه بیرون کشید و نجاتش داد.



file-6c393c41cdd3bcae188b0c9d1a6c6447.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
بعد از اینکه مامان ماهی پولک پولکی رو از دست ماهی بزرگ و سیاه نجات داد رو کرد به ماهی کوچولو و بهش گفت :” این دنیا جای خیلی بزرگ و زیباییه ماهی کوچولوی من ، اما تو قبل از وارد شدن به این دنیای شگفت انگیز و جستجو و گردش توی اون به زمان احتیاج داری تا بزرگ بشی ، یاد بگیری و نیرومند و قوی بشی تا بتونی توی این دنیای هیجان انگیز و زیبا زندگی کنی و لذ*ت ببری ”





file-de5081df9b3f5fa04e26121b1ccec564.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا