وقتی که پولک پولکی بهش نزدیک شد ناگهان کوه تاریک چشم های عصبانی خودش رو باز کرد.پولک پولکی حسابی وحشت کرد و ترسید.اون شروع کرد به فریاد زدن:” کمک کمک ” و بعد با بیشترین سرعتی که می تونست شروع کرد به شنا کردن و از اون جا فرار کرد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: