تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دلنوشته آن آدمِ همیشگی |نوژان پارسیان فرد کاربر انجمن کافه نویسندگان

L

Lidiya

مهمان

[نسل ما]
اما، ما در روزگاران غریبی دلباختیم؛
روزهایی که کافه ها بسته بودند، کرکره گلفروشی ها پایین بودند و نیمکت های پارک خاک خورده بودند.
ما در روزهایی عاشقی کردیم که خیابان های نارنجی مملو از برگ بدون عابر ماندند و
لبخند زیبایت پشت ماسکی سفید رنگ
پنهان ماند...
در آن روز های غریب؛ عاشق ماندن که هیچ، امیدوار بودن هم جسارت می خواست.

 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
[مفهوم]

تو، زیباترین رویداد زندگی ام بودی.
گویی پس از سال ها مرگ مکرر، برای نخستین بار زنده شدم اما می دانی؛
متاسفانه این معجزه هرگز جایی نوشته نشده بود.
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
[آیه]
گویی تو کلامِ خدا هستی!
ما بین سیاهی و تاریکی، در زندگی ام طلوع کردی و من قلباً احساس می کنم، خدا تو را فرستاده که بگوید:
هی دختر!
حواسم هنوز به تو هست.
هنوز هم تورا دوست دارم!
این مَرد هم هدیه ی من به تو...
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
[ساحل]
ساده بودی، ساده اما پیچیده.
حرف‌هایت کوتاه و خلاصه بود و
صدایت حکایت موج های دریا؛ حرف که می‌زدی چشم‌هایم را می‌بستم و آرامش پشت پلک هایم را می‌بوسید.
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا