تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
•بسم الله الرحمن الرحیم•
Negar_۲۰۲۱۱۱۰۸_۰۷۵۷۵۰.png

نام دلنوشته: افکار منحنی
نویسنده: کیاناز تربتی نژاد
ژانر: تراژدی
ناظر و منتقد: @خط بنفش
مقدمه:
خونی که به واسطه‌ی مغزهایشان مکیده می‌شود. قلب‌هایی که تنها سردی و غبار را در خود جای می‌دهند. و افکاری که تنها در خود زشتی‌ها را نشانه گرفته‌اند.
زیباترین آن‌ها زشتی‌های اطرافشان؛ به واسطه قلب بی‌فروغشان بود. زنجیر سردی از کینه که به دور مغزهای التهاب یافته آن‌ها پیچیده شده بود.
 
آخرین ویرایش:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
40415_c750db7349582d6798c1c157bbd79814.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته

همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه



40414_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif



کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
در چشمانشان، تیر ناامیدی زده شده بود و بانگ مرگ در اطرافشان اکووار می‌رقصید.
آن‌ها همان مسخ شده‌ی رعدی بودند که در شبی مملوو از زیبایی، زده شده بود.
تزریق نابودی در رگ‌هایشان گویی جلوه‌‌ای دیگر به زندگی بی‌مسیرشان داده بود.
آن‌ها کَرهای لالی بودند که تنها می‌دیدند.
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
انحلال غم و ناامیدی در فراسوی زندگی تمامشان گل برگ‌های خشک شده‌ای را بر جای می‌گذاشت که قبرستان در حیرت مانده بود.
سیاهی آسمان نشأت گرفته از دل‌های تیره‌شان بود که روزی در قابی شیشه‌ای جا ماند. گویی در گسترده‌ی افکار منحنی‌شان آن تمام شدنی‌ها تازه آغاز شده بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
دنیایشان به گونه‌ای‌ست که شب تازه آغاز بیداری‌هاست.
آن‌ها معنی واقعی بودن را درک کرده‌اند و غیر واقعی‌های اطرافشان در مسیر عقل و قلبشان جایی ندارد.
مغزهایی که پس از مکیدن خون قفل می‌شود و بی‌صدا به حیات خود در این سیاهی ادامه‌ می‌دهد.
مثال چرخ و فلکی در اوج آسمان اما، بی‌حرکت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
قرمزی در گودالی مملوو از سیاهی.
قهقهه خفه شده در مجرای وجودشان و بازدم‌هایی در راه مانده، سکوت سرد و گوش‌هایی سوت کشیده. برگ‌های خشک شده در زیر پا و آسفالت‌های ترک خورده‌ی شهر.
آن‌ها بی‌صدا در خود خفه می‌‌مانند و مسکوت‌تر از سابق شاهد تمام مرگ‌های درونی می‌شوند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
چروک پیشانی‌شان همان فریادهای در گلو مانده است... .
لکه خون‌های پاشیده شده بر کالبد مریضشان همان کشتار اعتقادات و منطق را به رخ می‌کشد.
و پوچی بین رد و بدل شدن نگاهشان مردگی پیش از پیش در ملکوت لبخندشان.
‌ آدم‌های عجیبی هستند؛ وقتی خستگیشان ابدی می‌شود و درد گلویشان را می‌فشارد و دریغ از یک آه.
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
کالبدی مملو از تهی در عالمی پر از به چشم نیامدن؛ برای آن‌ها غم‌های عمیقی ساخته است که هیچ‌گاه باعث روانه شدن اشک‌هایشان نمی‌شود، بلکه تنها دارایی‌شان از این درد خلاصه در سکوتی می‌شود که انتها ندارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
آن‌ها روزی در جایی گم شده، پیدا شدند؛ تنها برای ناتوان بودن در توصیف غم عظیمشان.
تنها برای غبار آلودگی پرده‌ی دلشان و نابینایی در برابر انتهای سیاهیِ مسیرِ نگاهشان.
زیباست این افسوس برای آینده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
دنیا برایشان پادزهر بر روی زخم‌های چاک خورده‌یشان نیست. نمک می‌شود تا به شوری افکند این شور طغیان یافته در آسمان را.
باور کرده‌اند ترجیح دادن رفتن به ماندن را در غروب‌های جمعه و زنجیری قفل کرده‌اند به اطرافشان که شکل دیگری می‌دهد به این سرزمین تبعید شده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا