تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda
«بسم رب النور...»
114354_6f601e791ce228cc1ad185e281cb311b.png

نام اثر: دریای آسمان
سرشناسه: عسکریان، سارا، 1384
موضوع: دلنوشته
سبک/ژانر: تراژدی-عاشقانه
سال نشر: یک هزار و چهارصد و یک-1401
منتشر شده در: انجمن کافه نویسندگان-تالار ادبیات-بخش تایپ دلنوشته
***
دیباچه:
لاجوردی چشمانت مرا
به دریا می‌رساند یا آسمان؟!
شاید هم هردو بی‌راهه باشند،
مقصد همان کبودی‌هاست.
کبودی‌های به‌جای‌مانده از تن عاشق و دردمندم
که درست همرنگ چشمان تو هستند، آبی!
 
آخرین ویرایش:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,694
193
18
108025_aa934bde3f917d6d5e0a65a29c2bfe98_bpkd.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان

شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته

همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

115797_66f26ebfb4633ad09c3597c14d842af7.gif


|کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

از چه هراسم؟ از طوفانی که در آسمان نگاهت برپا گشته یا از موج اشکی جوشیده ز خشم که بر ساحل چهره‌ات روانه است؟
گاه گمراه می‌شوم بین رفتن و ماندن؛
دل به دریا زدن و چشم به فلک دوختن بوی خطر می‌دهد
و اگر خطر کنم، تا به ابد گرفتار نگاهی می‌شوم که غرق شدن در امواج متلاطم خشمش حتمی خواهد بود.
 
آخرین ویرایش:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

رگه‌های سرخ چشمانت برایم یادآور ماهی‌گلی‌های حوض فیروزه‌فام است.
ماهی‌هایی که شوق دریا ندارند، محبوس بودن را به عظمت دریا ترجیح می‌دهند
مانند تو که از عظمت عشق می‌هراسی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

هرگاه نام عشق بر زبانم جاری شد
سرخی چشمانت به خون گرایید.
گویی از این واژه‌ی مقدس زخم‌ها خورده‌ای که جایش هنوز درد می‌کند.
دردِ دلِ زخم خورده‌ات مانند صاعقه نگاه ابری و غبار گرفته‌ات را می‌شکافد و بر درد کبودی‌های من افزوده می‌شود.
با این وجود من هنوز عشقت را میان قلب ترک خورده‌ام نگاه داشته‌ام...
عشقی که هنوز در سینه بی‌داد می‌کند، مرا رهسپار دوباره‌ی دریای نگاهت کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

امواج خروشانی که قایق دلم را تا مرز شکستن پس می‌زنند، چه زمان متوقف خواهند شد؟ چه وقت قرار است دیگر مرا آزار ندهی و بگذاری این دریا کمی آرام گیرد؟
من خسته‌تر از آنم که بتوانم به پارو زدن ادامه دهم.
قایقم غرق خواهد شد و من درمانده‌تر از آنم که بتوانم با شنا خود را نجات دهم.
پس کمتر مرا پس بزن، بگذار با عشقم وجودت آرام گیرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

خورشیدِ فرو رفته در ابرهای ارغوانی، به راستی همان اندوه بنشسته در غروب نگاهت را به تصویر می‌کشد.
اندوهی که ارغوان برای دریای وجودت به ارمغان آورده را حس می‌کنی؟
دریا خورشید را می‌بلعد و آسمان آن را پس می‌زند. گویی این غمِ جگر سوز را می‌خواهی و... نمی‌خواهی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

نگذاشتی عشق من حسرت و افسوس را از دلت بزداید؛ حال که ظلمت شب بر جانت نشسته، چه کنم؟
اگر ترس از ظلمات نداشتم، شبگردی می‌شدم آشفته حال و بی‌قرار که بی‌گدار، هرشب قایق کوچکش را به آب می‌اندازد بهر یافتن گوهر شب چراغ.
حال رهنمایم شو؛ این گوهری را که بازتاب امید است، در کدام سوی آبی بیکران نهادینه کرده‌ای؟ نشانی ده تا هنگام طلوع رهسپارش شوم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

امواج نگاهت که بر کرانه‌ی ساحل چهره‌ام روانه است، سیلی می‌زند یا نوازش می‌کند؟ از آن نگاه تیز و برنده چه تعبیر توانم کرد، جز عشقی که جرأت ابراز آن را نداری!
گر نفرت هم معنای آن باشد، خوش است. همین که گاه و بی‌گاه بر من روانه می‌شوی، از عطش و بی‌قراری من می‌کاهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

پای در آب و سر رو به آسمان؛ همگام با ماهی‌ها در میان تلاطم قلبت به رق*ص درآمده‌ام.
می‌شود لغزش نگاهت را حس کرد، می‌توان ناآرامی امواج را فهمید.
غرش آسمان و آغاز باران نشانگر طوفانی‌ست که در دلت به پا داشته‌ام
و حالا نرم نرمک ای دریای خروشان، به صاعقه بگو هفت افلاک را آذین بندد و به رعد گو که هلهله سر دهد.
عشق قرار است این میان جولان دهد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا