تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

آواز نهنگ‌هایی که به قصد مرگ روانه‌ی ساحل می‌شوند، بر دل هر جنبنده‌ای چنگ می‌زند.
ناله‌ی مرغ‌های دریایی هم، چنان بر جسم و جان آدمی می‌نشیند که گویی حسرت تمام دنیا را در خود جای داده است.
ای دریای خروشان، ای آسمان بی‌کران، این انقلاب برپا گشته نشان از چه دارد؟
توسط این ملودی غمناک، عشق را پس می‌زنی یا اندوهت را می‌زدایی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

طوفان تردید، کشتی‌های عشقی که به وجودت روانه کرده‌ام را بی‌رحمانه به اعماق می‌کشاند.
ای کاش فرصتی می‌دادی تا جزیره‌ی ویرانِ دلت را آباد کنم
آن‌گاه شاید دل من هم مانند تو بر سرم آوار نمی‌شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

شیفته‌ی آنم که در لحاف ابری وجودت پناه گیرم و با آرامشی وصف ناپذیر چشم به رق*ص ستارگان نگاهت بدوزم.
ستارگانی که درخششان در خیسی چشمانت بازتاب می‌شود، آرزوهای بی‌شمار من هستند که برآورده شدنشان با وجود تو ممکن است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

تو مرا نمی‌خواهی و من...
من هنوز درگیر آنم که از خدا چه بخواهم؛
باله‌ی ماهی یا بال کبوتر؟
با کدام زودتر دلت را به لرزه خواهم انداخت؟ صیاد پرنده زودتر عاشق می‌شود یا ماهی‌گیر؟
گاه لعنت می‌فرستم بر آن خط افقی که بین آن آبی بی‌کران فاصله انداخته است.
هم قلب تو را دو نیمه کرده و هم مرا دو دل می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
1,941
5,527
168
Namkanda

لحظه‌ای که دل باختم، سقوط کردم یا غرق شدم؟
تفاوتی هم نمی‌کند، هردو در نهایت آدمی را به کام مرگ می‌کشاند
و عشق هم مرگِ روح و روان است
عشق، نابودگرِ جسم و جان است... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا