بابا گیان؛
دلاش همراهیمان را خواست؛
گوشهی ل*بِ پاییناش را گزید
و زمزمه کرد:
«- بخواب آروم تو آغوشم،
نکن هرگز فراموشم
بخواب آروم کنار من،
تو پاییز و بهار من
لالا لالا تو مثل ماه،
بخواب که شب شده کوتاه
لالا لالا گل گندم،
نشی تو بیقراری گم
لالا لالا گل مریم،
چشمات رو هم میره کمکم... »
دلاش همراهیمان را خواست؛
گوشهی ل*بِ پاییناش را گزید
و زمزمه کرد:
«- بخواب آروم تو آغوشم،
نکن هرگز فراموشم
بخواب آروم کنار من،
تو پاییز و بهار من
لالا لالا تو مثل ماه،
بخواب که شب شده کوتاه
لالا لالا گل گندم،
نشی تو بیقراری گم
لالا لالا گل مریم،
چشمات رو هم میره کمکم... »
آخرین ویرایش توسط مدیر: