شاید باورت نشود،
اما خانم معلم به خانهیمان آمده بود!
و من چهقدر ذوق کردم.
به استقبالاش دویدم،
در آغو*شاش حل شدم
و گفتم:
«- خانم جان، چند وقتی است به خاطر سیل، از درسمان عقب افتادهایم.»
متفکر شدم و ادامه دادم:
«- الان باید به حرفِ کاف رسیده باشیم!»
با همان گردوی کوچکِ گلویش،
سر تکان داد و بلبلزبانی کردم:
«- کاف مثلِ کاژه!»