تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

شعر شاه بیت ♚

  • شروع کننده موضوع Diako
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 661
  • پاسخ ها 43

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
شمعی ندارد تا شبی پروانه باشد
باید برای گریه هایش شانه باشد

دنیا جهنم درّه ای ، ماقبل مرگ است
وقتی نخواهد لحظه ای دیوانه باشد

حالش شبیه پنجم دی ماه ، وقتی
باور نمی کرد ارگ بم ویرانه باشد

با هر ترانه عاشقی می کرد ، حالا
باید شبیه آدمی بیگانه باشد

یک خاطره از روزها رفته فهماند
لیلی و مجنون بهتر است افسانه باشد

حتی خدا هم طاقت خواندن ندارد
شعری که اوجش هق هقی مردانه باشد

روزی خبر آمد جهان دیگری هست
تا دردهای این جهان بیعانه باشد

- پویا جمشیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
به خداحافظی تلخ تو سوگند ، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

ل*ب تو میوه ممنوع ، ولی ل*ب هایم
هرچه از طعم ل*ب سرخ تو دل کند ، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس ! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سـ*ـینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها
عاقبت با قلم شرم نوشتند ، نشد !

- فاضل نظری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
مثل همون شاهای قاجاری
مثل همون اسکندر مغرور
با تلخی عطری که جامونده
از دور میبوسم تو رو از دور

تو رفتنی بودی ولی بازم
ترحیج دادم عاشقت باشم
ترجیح دادم بعد یه مدت
ازخواب این دیوونگی پاشم

من سال ها قبل از تو جا موندم
این فاصله تقصیر رفتن نیست
مردی که حتی توی آغوشت
اسم منو داره ولی من نیست

میبینمت از دور یا نزدیک
میبینمت با چشمای پر غم
میبینمت اما نمی دونی
میبینمت تا رد بشیم از هم

چشمامو میبندم ولی دوریت
از من به من نزدیک تر میشه
هر جا که تو چشماتو میبندی
دنیای من تاریک تر میشه !

- ستار مشایخی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
غرق یک خاطره باشی و به آخر برسی
به غم انگیز ترین صفحه ی دفتر برسی

به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب
که به یک حادثه یا یک غم بهتر برسی

از غزل کام بگیری و بسوزی هر شب
سر این رابـ ـطه این بار به باور برسی

عشق یعنی که بخواهی و بمیری ، ای وای !
آنقَدَر دیر ، دم رفتن او سر برسی

با خدا عهد ببندی و بگوید باشد
دست آخر که به یک شانه ی دیگر برسی

آرزوهای محال دلِ بی تو یعنی
لحظه ای چشم ببندم ، تو هم از در برسی

- پویا جمشیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
وقتی نباشی جبهه ی قلبم
هر لحظه بی تو زیر آتیشه
این مرد تنها متحد روزی
از شوروی پاشیده تر میشه

مثل چریکی سمت یک باور
پیشامده روزای آزادم
تو ماتم ابری ترین آغـ*ـوش
غمگین تر از روزای بغدادم

تو دیکتاتور واره ترین عشقی
با عشـ*ـوه هایی از دموکراسی
با خنده های شورش انگیزت
رد میشی از اسطوره ای عاصی

من بغض سنگین شبیه خونم
از آخرین روزی که تعطیله
روزنامه ای با تیتر آزادی
زیر عصای سرخ چرچیله !

- رهام خجسته
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
به خواب رفتمت از خواب های پُر دردم
تو را به سـ*ـینه گشودم که گریه ات کردم

گریستی و کنارت برای من جا بود
و اشک های کسی پشت خنده پیدا بود

گریستی و جهان توی دست من جان داد
گریستی و غمت روی شانه ام افتاد

بغـ*ـل بگیر و مرا لای گریه ات گم کن
به سال های نبودن ، به من ترحم کن

دلم به وسعت حجم نبودنت تنگ است
و شب سیاه و جهان تا ابد همین رنگ است

به هر چه از تو ندارم که دوستت دارم
که دست های تو را به خودم بدهکارم

پس از تو در تب دوری اگرچه خواهم سوخت
نگاهِ غم زده ام را به کوچه خواهم دوخت

کنار پنجره از انتظار خواهم مُرد
« امید آمدنت را به گور خواهم برد »

- پویا جمشیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
من یک دهن خسته که آواز ندارد
یک پنجره ی بسته که پرواز ندارد

من بی تو یکی مثل خودت ؛ آینه ی دق
یک آخرِ بیهوده که آغاز ندارد

اینقدر نگو از من و از هر چه تو بنویس
هر حس پدرمرده که ابراز ندارد

دستی که قلم را به تعفن نکشاند
مانند رسولی است که اعجاز ندارد

یا ما خبر از خانه ی همسایه نداریم
یا اینکه کسی در ده ما غاز ندارد

بگذار همانند تو دیوار بمانیم
این خانه نیازی به درِ باز ندارد

- علی اکبر یاغی تبار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت

به خدا درد کمی نیست که با پای خودت
بدنت را بکشانی به سر دار خودت

کاروان رد بشود، قصه به آخر نرسد
بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود! آه... به اصرار خودت!

بگذاری برود در پی خوشبختی خود
و تو لـ*ـذت ببری از غم و آزار خودت

اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت ...

- علی صفری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
من رفتنت را با دو چشم بسته ام دیدم
از بـ..وسـ..ـه هایت لا به لای گریه فهمیدم

قد زمستانی ترین روز خدا سردی
تا گریه کردم ، گریه کردی ... بر نمی گردی ؟

اسم تو را در شعرهایم خط خطی کردم
وقتی نباشی من به دنیا بر نمی گردم

باران ببارد آسمان عطر تو را دارد
بغضت گریبان می دَرَد تا صبح می بارد

لبخند دارم می زنم با اینکه دلتنگم
دارم برای زندگی با مرگ می جنگم

- پویا جمشیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
حالا من و تنها من و تنها دو چشم تر
از بی قراری های عصر جمعه تنها تر

لعنت به پایانی ترین ساعاتِ هر هفته
لعنت به رویایی که دیگر یادمان رفته

لعنت به آغوشت ، به آغوشش ، به تنهایی
لعنت به من وقتی که با هر بغض می آیی

لعنت به من وقتی هنوز از عطر تو مستم
لعنت اگر در انتظار دیدنت هستم

اصلا مگر راهی برای دیدنت هم هست ؟
اصلا مگر حرفی به جز بوسیدنت هم هست ؟

اصلا همین حال و همین روز و همین ساعت
اصلا به شب های بدون بودنت لعنت

- پویا جمشیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
محتسب ماجرا را نفهمید
درد این مبتلا را نفهمید

کوزه را دید و بو کرد و بشکست
رنگ و بوی خدا را نفهمید

قاضی از من گنه دید اما
جرم زلف سیا را نفهمید

شاه خوبان نهان دوش از این شهر
رفت و حال گدا را نفهمید

حال خود با طبیبی بگفتم
حال و درد و دوا را نفهمید

هر چه از راز پیمانه گفتم
زاهد این گفته ها را نفهمید

با من از عقل و از مصلحت گفت
صحبت نابجا را نفهمید

شرح خورشید شب را نوشتم
از الف تا به یا را نفهمید

مدعی خواند و خندید و بگذشت
معنی شعر ما را نفهمید

- حسین رسولی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی‌ست
پشت پرچین من این سو همه‌اش ویرانی ست

انفرادی شده سلول به سلول تنم
خودِ من در خودِ من در خودِ من زندانی ست

دست‌های تو کجایند که آزاد شوم؟
هیچ جایی به جز آغـ*ـوش تو دیگر جا نیست

ابرها طرحی از اندام تو را می‌سازند
که چنین آب و هوای غزلم بارانی‌ست

شعر آنی‌ست که دور ل*ب تو می‌گردد
شاعری لـ*ـذت خوبی‌ست که در ل*ب‌خوانی‌ست

دوستت‌دارم اگر عشق به آن سختی هاست
دوستم داشته‌باش عشق به این آسانی‌ست!

- حسین جنت مکان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی ، مرگِ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالتِ غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده ، داد بکش
هی تکانم بده ، نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش اره که کوتاه شوم

مثل سیگار ، خطرناک ترین دودم باش
شعله آغـ*ـوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هرچه با من همه کردند از آن بد تر کن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین ، زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت ، این همه سیگار نکش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند ، منم
آنقدر داغ به جانم ، که دماوند منم

توله گرگی ، که در اندیشه ی شریانِ منی
کاسه خونی ، جگری سوخته مهمان منی

چَشم بادام ، دهان پسته ، زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می بازم
.... بازی منتهی العافیه را می بازم

سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قد کوتاه منم

ماده آهوی چمن ، هوبره ی سـ*ـینه بلور
قابِ قوسینِ دهن ، شاپریِ قلعه ی دور

مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماهِ دل از عالم و آدم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

خنده های نمکینت ، تب دریاچه قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

مویِ بَرهم زده ات ، جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با ل*ب تو قافیه پرداز شدند

هر پسر بچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مَرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
چشممان خورد به هم، صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبندِ تو دوخت

سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ محبت*کردن

دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمانِ تو اما سپر انداخته ام

ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سَر مریخ نشست

آسِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم ، از دهنت افتادم

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد

تو نباشی من از آینده خود پیر ترم
از خرِ زخمی ابلیس زمین گیر ترم

تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم

تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سرِ پاییز توافق کردیم

هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو ... دهنه روی دهانم زد و رفت

همه شهر
مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پیِ یک شامِ بزرگند مبادا که تو را

دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را

پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نانجیبان همه هستند مبادا که تو را

تا مبادا که تو را باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را

دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو
برف و کولاک زده راه خر*اب است نرو

بی تو من با بدن لـ ـختـ خیابان چه کنم ؟
با غم انگیز ترین حالتِ تهران چه کنم ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شبِ وسوسه انگیز مرا می شکند

بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالی است
گل تو باشی ... من مفلوک دو مُشتم خالی است

بی تو تقویم پُر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست

پسری خِیر ندیدم که دِگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم

می پَرم ، دلهره کافی است ، خدایا تو ببخش
خودکشی دستِ خودم نیست ، خدایا تو ببخش

- علیرضا آذر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
نگرانم !‌ ولی چه باید کرد؟
عشق ، دلواپسی نمی فهمد !

درد من، خطِ میخی است عزیز
درد من را کسی نمی فهمد !

بغض کردن میان خندیدن
تکیه دادن به کوه ِ نامرئی

خسته ام از ضوابط عُرفی
خسته ام از روابط شرعی

هیچ کس،‌ هیچ کس نمی داند
به نگاهت چه عادتی دارم

هیچ فرقی نمی کند دیگر
اینکه با تو چه نسبتی دارم …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,987
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی
شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی

عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی

صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر
دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی

خادمه سرای را گو در حجره بند کن
تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی

روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی

گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده‌ام
سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی

قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی

این همه خار می‌خورد سعدی و بار می‌برد
جای دگر نمی‌رود هر که گرفت مونسی

- سعدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8