تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

شعر شاه بیت ♚

  • شروع کننده موضوع Diako
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 659
  • پاسخ ها 43

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
در بند دوست هر که شد آزاد می شود
هرکس خر*اب باده شد آباد می شود

غمگین نمی شود دل عاشق زجور دوست
در دام دل فتاده ز غم شاد می شود

دیگر مکن ملامت مجنون که آدمی
گاهی اسیر دام پریزاد می شود

ای آنکه زلف تیره سپردی به دست باد
این تیره عمر ماست که بر باد می شود

خسرو نگه به جانب شیرین نمی کند
آن جا که نقل غیرت فرهاد می شود

مشمر نگاه اهل نظر مختصر که عشق
از یک نگاه مختصر ایجاد می شود

کوزه اگر ز راز درون پرده افکند
عالم تهی ز صحبت اضداد می شود

- حسین رسولی ( کوزه )
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
در زمستان آرزوهایت
هق هق از پشت خنده ات پیداست
تکیه بر کوله بار تنهایی
بدترین شکل زنده بودن هاست

شمع ها رو دوباره می چینی
بعد سی سال خستگی کردن
شاید این بار آخرت باشد
خسته ای از کشیدن این تن

پشت هم گریه می کنی تا مرگ
بهترین هدیه به خودت باشد
بدترین از این نمی شود وقتی
ماه بهمن تولدت باشد

میمِ " بهمن به طرز محسوسی "
مثل ماتم همیشه غمگین است
میم اساسا" به مرگ می آید
حاصل زنده بودنت این است

درد داری , شبیه دل بستن
باید از انتظار برگردی
با وجودی که باختی باید
پای میز قم*ار برگردی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
در زمینی که بازی ات دادند
یک وجب خاک بهترین برگ است
دست دادی ولی زمین خوردی
زنده بودن برادر مرگ است

دوست داری در آرزوهایت
ناگهان رفته , ناگهان برسد
گریه کن , توی گریه می فهمی
عشق باید به استخوان برسد

با نفس های رو به پایانت
رنگ و رو از اطاق می افتد
در تب سرد بازوانت , شعر !
ناگهان اتفاق می افتد

می نویسی و خوب می دانی
شعرهایت برای خواندن نیست
شعر یعنی کسی نمی فهمد
هستی اما , دلت به ماندن نیست

از نگاهت تمام آدم ها
تک به تک , نا امید و بیمارند
سـ*ـینه ات را نشانه می گیری
شاعران مرگ بهتری دارند

- پویا جمشیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ می شود , آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم : انگار کوه کن بودم

من آن زلال پرست ام در آبِ گند زمان
که فکر صافیِ آبی چنین لجن بودم

غریب بودم و گشتم غریب تر اما :
دلم خوش است که در غربت وطن بودم

- محمد علی بهمنی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
بی قرارت می کند ، صدها چرای لعنتی
کِی به پایان می رسد این ماجرای لعنتی ؟

ل*ب به ل*ب سیگار تا بیت الغزل سوزان شود
کِی صدایم می کنی ؟ پس کِی ؟ صدای لعنتی

دل بریدن در میان بُهت و گریه ساده نیست
بوی رفتن می دهد این لحظه های لعنتی

فرض کن ! تنهایی ات را با خودت قسمت کنی
فرض کن ! تنها شوی در یک هوای لعنتی

پشت هم سیگار و هر روزت ، تماما" الکلی
بی خیالت می شود ، حتی دعای لعنتی

من زمستان زاده ام ! از سوز می ترسانی ام !؟
من زمستانم ، بیا بر من ، بلای لعنتی

سعی کردم تا شبی از زندگی هم کم شوم
کارد از بس می رسد هر شب به جای لعنتی

با دو زانوی در آغوشم خیالت می کنم
بغض غوغا می کند ، این آشنای لعنتی

- پویا جمشیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
در این خرابه خانه ی ویرانه بهتر است
اینجا اگر بنا نکنی خانه بهتر است

زان پیشتر که خانه عمرت شود خر*اب
دل برکنی ز خانه و کاشانه بهتر است

مرغی که دانه چیدن او حکم مرگ اوست
از دست این و آن نخورد دانه بهتر است

زاهد مرو به صومعه کز بهر اعتکاف
دارم یقین که گوشه ی میخانه بهتر است

گفتم که قال عاقل فرزانه بشنوم
دیدم که حال عاشق دیوانه بهتر است

شیرین نگشت کام دل از یار آشنا
دیگر مگو که دوست ز بیگانه بهتر است

هرکس که دل سپرد به خورشید روی دوست
جان را کند نثار چو پروانه بهتر است

چون کوزه باش پر از می و از می سخن مگو
آری سخن به شیوه ی رندانه بهتر است

- حسین رسولی ( کوزه )
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
باز پاییز برای تو نبارم سخت است
پای هر خاطره ات بغض نکارم سخت است

هر نفس درد بیاید برود , حرفی نیست
قاب عکست بشود دار و ندارم سخت است

بی تو با تلخ ترین ثانیه ها رقصیدم
اینکه باور نکنی بی کس و کارم سخت است

مثل فرهاد شدن عاقبت مجنون هاست
این حقیقت که نباشی تو کنارم سخت است

ای که چشمان تو آرامش بیگانه شدند
دل بریدن بشود قول و قرارم سخت است

من که یک عمر نگاهم به قدم های تو بود
بعدِ مرگم نزنی سر به مزارم سخت است

- پویا جمشیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
زندگی زیباست اگر بگذارند
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
سند عقد مشاعی است همه می دانند

عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
دل رنجيده من اينهمه بیهوده نگرد

خانه دوست همین جاست اگر بگذارند
من از اظهار نظرهای دلم فهميدم

عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
روستا زاده ام و سبزتر از برگ درخت

سـ*ـینه ام وسعت صحراست اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم نكنید ای یاران

دل
من مال شماهاست اگر بگذارند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
آخرش درد دلت، دربه‌درت خواهد کرد
مهره‌ی مار کسی، کور و کَرت خواهد کرد

عشق؛ یک شیشه‌ی انگور کنار افتاده‌ست
که اگر کهنه شود مـسـ*ـت‌ترت خواهد کرد

از هم‌آن دست که دادی به تو بر خواهد گشت
جگر خون شده‌ام خون‌جگرت خواهد کرد

ناگهان چشم کسی سربه‌سرت می‌ذارد
بی‌محلّیش ولی جان به سرت خواهد کرد

جرم من خواستن دختر اربـابِ دِه است
مادر! این جرم شبی، بی‌پسرت خواهد کرد

همه‌ی شهر به آواز من عادت کردند
وقت مرگم گذری با خبرت خواهد کرد

- امیر سهرابی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
عضویت
13/6/21
ارسال ها
16,985
امتیاز واکنش
59,558
امتیاز
298
سن
33
محل سکونت
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
شب بود و ماه بود و خیابان و کاش تو
باران و عطر چایی و ایوان و کاش تو

پاییز بود و عاشقی و شعر های من
بوی دو سیب و قل قل قلیان و کاش تو

رنگ سفید مهره ی شطرنج دست من
اسب و رخ و پیاده ی میدان و کاش تو

کارم شده ورق زدن خاطرات دور
اشکی که میچکد سر مژگان و کاش تو

دست و نوازش و گره ی باز روسری
چشم و نگاه و خال زنخدان و کاش تو

دامن هزار چین و غزل خوان و دلبری
بزم نوشید*نی و موی پریشان و کاش تو

باران ببار، بغض مرا تازه تر بکن
این جا ،ز دوریت همه گریان و کاش تو

صد بیت نه هزار غزل نه، که شعرمن
حجمش شده برابر دیوان و کاش تو

دارد نسیم مشت به در میزند و من
در فکر آن که آمده مهمان و کاش تو

- فاطمه دشتی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8