تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

قصه گربه چکمه پوش

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,353
5,786
148
روی این کره‌ی خاکی:)
وضعیت پروفایل
خدایا این همه امتحان میگیری ازمون،فکر ورقه و تصحیح کردنش نیستی؟
بالاخره گربه به قصری رسید که متعلق به یک غول بود. این غول صاحب همه زمینهائی بود که پادشاه از آنها عبور کرده بود . گربه که خیلی باهوش بود و قبلاً همه چیز را درباره غول می دانست وارد قصر شد و گفت که می خواهد با غول حرف بزند . وقتی که پیش غول رفت با چرب زبانی به او گفت که حیفش آمده است که بدون دیدن او از آنجا بگذرد . غول خیلی مؤدبانه به رسم غولهای دیگر از گربه دعوت کرد بنشیند .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,353
5,786
148
روی این کره‌ی خاکی:)
وضعیت پروفایل
خدایا این همه امتحان میگیری ازمون،فکر ورقه و تصحیح کردنش نیستی؟
گربه گفت :

– «قربان من شنیده ام شما نیرویی دارید که می توانید خود را به شکل هر حیوانی که بخواهید درآورید ، مثلاً به شکل فیل یا شیر !»

غول جواب داد : « البته که میتوانم ، همین الان نشانت می دهم .»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,353
5,786
148
روی این کره‌ی خاکی:)
وضعیت پروفایل
خدایا این همه امتحان میگیری ازمون،فکر ورقه و تصحیح کردنش نیستی؟
گربه وقتی که یک شیر بزرگ را جلوی خودش دید بقدری ترسید که با عجله از یک لوله هواکش که آن نزدیکیها بود بالا رفت و رفت روی بام . این کار خطرناکی بود چون چکمه ها اصلاً برای رفتن روی بام ساخته نشده بود. لحظاتی بعد که گربه دید غول به شکل اول خودش برگشته است ، از پشت بام پائین آمد و اعتراف کرد که راست راستی خیلی ترسیده است .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,353
5,786
148
روی این کره‌ی خاکی:)
وضعیت پروفایل
خدایا این همه امتحان میگیری ازمون،فکر ورقه و تصحیح کردنش نیستی؟
بعد گفت : « من شنیده ام شما می توانید در کمال راحتی خودتان را به شکل کوچکترین حیوانات هم دربیاورید. مثلا به شکل موش! اما من که اصلاً نمی توانم باور کنم هی*کل به این بزرگی را بتوانید تبدیل کنید به یک موش کوچولو .»

غول جواب داد : « یعنی می گوئی غیر ممکن است ؟ خوب نگاه کن !»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,353
5,786
148
روی این کره‌ی خاکی:)
وضعیت پروفایل
خدایا این همه امتحان میگیری ازمون،فکر ورقه و تصحیح کردنش نیستی؟
با این حرف غول خودش را به شکل موش کوچکی درآورد و روی زمین شروع کرد به جست و خیز کردن . گربه که موش را دید جستی زد و پرید رویش و یکباره آنرا بلعید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,353
5,786
148
روی این کره‌ی خاکی:)
وضعیت پروفایل
خدایا این همه امتحان میگیری ازمون،فکر ورقه و تصحیح کردنش نیستی؟
پادشاه موقع عبور از آنجا آن قصر باشکوه را دید و تصمیم گرفت قصر را از نزدیک تماشا کند . گربه همینکه صدای چرخهای کالسکه را شنید جلو دوید و به استقبال پادشاه رفت و گفت : « پادشاها به قصر مارکی کاراباس خوش آمدید !»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,353
5,786
148
روی این کره‌ی خاکی:)
وضعیت پروفایل
خدایا این همه امتحان میگیری ازمون،فکر ورقه و تصحیح کردنش نیستی؟
پادشاه حیرت زده گفت : « چه می شنوم ! این قصر مال شماست ؟ من هرگز در عمرم چنین عمارت باشکوهی ندیده بودم ! خیلی دلم می خواهد توی قصر را تماشا کنم .»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,353
5,786
148
روی این کره‌ی خاکی:)
وضعیت پروفایل
خدایا این همه امتحان میگیری ازمون،فکر ورقه و تصحیح کردنش نیستی؟
مارکی به همراه شاهزاده خانم رمبه دنبال پادشاه قدم به سالن بزرگی گذاشتند که در آنجا قبلاً غول برای دوستانش جشنی برپا کرده بود .

وقتی که دوستان غول، پادشاه را دیدند جرأت نکردند خود را نشان بدهند . پادشاه هم که مثل دخترش تحت تاثیر اخلاق خوب و رفتار پسندیده و ثروت بیکران مارکی قرار گرفته بود پس از اینکه کمی در قصر چرخید به میزبانش گفت : « مارکی عزیز، اگر مایل باشی می توانی داماد من بشوی .» مارکی با کمال میل این افتخار را پذیرفت و همان روز با شاهزاده خانم عروسی کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,353
5,786
148
روی این کره‌ی خاکی:)
وضعیت پروفایل
خدایا این همه امتحان میگیری ازمون،فکر ورقه و تصحیح کردنش نیستی؟
images.jpg
1547540619d5321c-768x432-4.jpg
Puss_in_Boots_from_Shrek.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا