یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیمدُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی...
سهراب_سپهری
هر نا کس و کس مي کند آزار دل مندشتمان گرگ اگر داشت نمینالیدم
نیمی از گلهی ما را سگ چوپان خورده
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای توهر نا کس و کس مي کند آزار دل من
با آنکه به گيتي سر آزار کسم نيست
دیوانه ترین عاقل شهرنار خندان باغ را خندان کند
صحبت مردانت از مردان کند
توجانمنیکسی کز عشق خالی شد، فرسوده است
گرش صد جان بود بی عشق مرده است
ب پایان رسیدیم نکردیم آغازتو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا میکنم هر شب
تنهاییام را با تو قسمت میکنم، سهم کمی نیستتوجانمنی
وداعجانآساننیست
ابوسعید ابوالخیر
ز حکمت در غزل پیچیدهام اندیشه خود راب پایان رسیدیم نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها ، نکردیم پرواز ..
شفیعی_کدکنی
اگر بر من نبودش هیچ میلیز حکمت در غزل پیچیدهام اندیشه خود را
که تا شوق مس*تی نشکند دل شیشه خود را
یاران چه غریبانه، رفتند از این خانهاگر بر من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟
هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیریاران چه غریبانه، رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتنهر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
نی حدیث راه پر خون میکندرسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن