تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مشــاوره مشاوره پرورش ایده و ویراستاری

  • شروع کننده موضوع سادات.۸۲
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 274
  • پاسخ ها 46
وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده
نویسنده
Sep
215
754
93
22
Tehran
وضعیت پروفایل
Absolute silence
اونا که زیاد مهم نیست ناظر کمکت می‌کنه.
چه رازی میتونه باشه جز اهداف سیاسی اخه؟:/
و اینکه نگران تکراری بودنش نباش اگه درست اجراش کنی موفق میشه، چون میزان کلیشه زیادی نداره.
عاشقانشم یه عاشقانه جدید باشه و پایانش یکیشون بمیرن جالب میشه
کلا توی فضای عاشقانه ساختن لنگ میزنم
کتاب عاشقانه هم زیاد خوندما ولی هیچکدوم عشق جالب توجهی نداشته
اما برای آشناییشون هم طبق تفکرات و فرهنگ اون طرف یه برنامه‌هایی دارم

اولین مأموریت دومینیکا بعد از اینکه وارد سازمان میشه، ترور یکی از اعضای پارلمان اتریش توی جمیرای دبی هستش که از روزها قبل‌تر میره به اونجا؛ در پوشش یه توریست پولدار توی هتل اقامت میگیره و منتظر روز عملیات میشه
از این طرف، میگل دستور میگیره که به عنوان افسر گروه دوازدهم سازمان گرو که در زمینه جنگ اطلاعاتی فعالیت میکنن، یه خبرچین که در واقع منشی سفیر آمریکاست رو توی جمیرا و همون هتل، ملاقات بکنه و اطلاعاتش رو بخره.
پس اینجوری میشه که هردو باهم توی یه جا بخاطر اهداف متفاوت قرار دارن اما خب اتفاقی باهم آشنا میشن. گفتم که دومینیکا زیاد پایبند اخلاق نیست و از اون طرف میگل هم اهل خوشگذرونی. این طور برنامه داشتم که هردو برای حفظ ظاهر و پوشش ماموریت خودشون، به عنوان دوتا مهمان هتل باهم وقت بگذرونن؛ شام بخورن، برن کلوپ، شنا و خیلی چیزای دیگه... خلاصه آشنایی باهم داشته باشن و بلکه یه شب رو هم با هم بگذرونن.
اما روز انجام ماموریت، دومینیکا با مشکل مواجه بشه و هدف ترورش مستقیما کشته نشه و فقط به طور وخیم مجروح بشه که حالا نمی‌دونم چطور دقیقا این اتفاق رو شرح بدم. اینجاست که دومینیکا باید سریع محل رو ترک بکنه و میگل که موضوع رو رصد میکرده، متوجه میشه که این دختره یه دختر معمولی نیست ( قبلش برای هم نقش بازی میکردن که مثلا هردو توریست یا تاجر هستن و فقط محض خوشگذرونی باهمن) در آخر میگل کمکش می‌کنه که از اون هتل بیرون بیاد و دومینیکا برای اینکه پوشش عملیاتش حفظ بشه، تصمیم میگیره که میگل رو بکشه اما خب پسره خودش اینکاره‌ست و زودتر اسلحه رو طرفش میگیره! در واقع می‌خوام یه صحنه‌ بسازم که هردو به طرف هم اسلحه میگیرن. اما خب بعدش طبق دیالوگ‌ها و شرایط ( از اونجایی که میگل هم به به حالت تفریح طور به قضیه نگاه می‌کرده و برعکس دومینیکا همه چی رو جدی نمی‌گرفته ) تصمیم میگیرن که هردو برگردن به روسیه چون همکار هم هستن.
توی یه خانه‌ی امن مستقر میشن از اون طرف هدف ترور دومینیکا هم توی بیمارستان میمیره و عملیاتش با یه کوچولو خرابکاری، تکمیل میشه اما ماموریت میگل هنوز ادامه داشته و باید توی سه نوبت، اطلاعات رو از خبر چین می‌گرفته ( بخاطر اینکه اون طرف از واریز پول جاسوسی مطمئن بشه و اینا ).
توی روز آخر که میگل برای گرفتن اطلاعات میره، دومینیکا خیلی اتفاقی تراشه‌های ماموریت میگل رو از دو ملاقات قبلی پیدا می‌کنه و از اونجایی که اعتمادی به میگل نداشته، همه رو چک می‌کنه و متوجه اسم پدرش و ویدیوی اعترافات قبل مرگش میشه که مربوط به پرونده‌ی جاسوسی آمریکا میشه ( پدر غیر واقعیش ) این اطلاعات تا حالا پیش دولت آمریکا بوده و دومینیکا می‌فهمه که این آدم خیلی تناقض‌ها داره با زندگی خودش. مثلا میتونیم بگیم که طرف توی اعترافاتش میگه که بخاطر اینکه لو نره و بتونه راحت از مرز فرار کنه، زن و دختر کوچیکشو به قتل میرسونه تا فرار کنه راحت. در نتیجه دومینیکا اینجا متوجه دروغ زابکوف میشه.

فقط تا اینجای رمان رو طراحی کردم بقیشو پاک پاکم :/
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
خوزه و خانوادش دو سال قبل از استعفای رئیس جمهور و منحل شدن شوروی کشته میشن؛ قبلا نظرم بر این بود که علت مرگشون بخاطر اسناد دولتی‌ای باشه که خوزه پیدا کرده بود و می‌خواست با استفاده از اون‌ها لیست ژنرال‌ها و افسرانی که به دولت آمریکا وفادار بودن و خیا*نت کردن لو بده؛ پس اونا هم دست به دست هم میدن و زابکوف که یکی از اون‌ها بوده طرح قتل خانوادگی رو می‌ریزه اما سوال پیش میاد که پس چرا دومینیکا رو نمی‌کشه و نگهش میداره؟

مسئله بعدی اینه که باید مرگ آلفردو رو پیچیده‌تر کنم تا کارکتر میگل خیلی لول بالاتری نسبت به بقیه کارکترها پیدا کنه، ناسلامتی شخصیت اوله! اما اتحاد بر علیه دولت و پیدا کردن قاتل تکراریه و برای من هیجان نداره

توی یه طرح دیگه که ریخته بودم، اینجور بود که میگل با برنامه‌ی قبلی نزدیک دومینیکا میشه و در واقع اون مردی که باعث ترک کردن مادرش میشه، زابکوف بوده؛ در نتیجه میگل پسرخونده‌ی زابکوف میشه. آره خب اینجوری پایه‌های حضور میگل توی روسیه محکم‌تر میشه و یه نفرت درونی میگل از زابکوف و مادرش بخاطر مرگ پدرش ایجاد میشه اما چرا نزدیک دومینیکا بشه؟ هدفش اصلا چیه؟ چی میخواد از زندگی؟ :/

اون چینیه هم دختره‌ها راستی
به احتمال زیاد از شخصیت‌هایی باشه که با یه مرگ تراژدی حذفش بکنم و روی روحیه‌‌ی دومینیکا مرگشو تأثیرگذارتر بکنم، نمی‌دونم.
عالیه! چرا دومینیکا رو نمی‌کشه؟ خب چون اون بچس و چیزی هم ندیده پس قابل استفادس!

طرح بعدیتم خوبه، خب چون فکر می‌کنه دومینیکا دختر زابکوفه و می‌خواد طبق کلیشه‌های ایرانی انتقام بگیره که بعد مشخص میشه نیستو اینا اما بی سر و ته میشه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
کلا توی فضای عاشقانه ساختن لنگ میزنم
کتاب عاشقانه هم زیاد خوندما ولی هیچکدوم عشق جالب توجهی نداشته
اما برای آشناییشون هم طبق تفکرات و فرهنگ اون طرف یه برنامه‌هایی دارم

اولین مأموریت دومینیکا بعد از اینکه وارد سازمان میشه، ترور یکی از اعضای پارلمان اتریش توی جمیرای دبی هستش که از روزها قبل‌تر میره به اونجا؛ در پوشش یه توریست پولدار توی هتل اقامت میگیره و منتظر روز عملیات میشه
از این طرف، میگل دستور میگیره که به عنوان افسر گروه دوازدهم سازمان گرو که در زمینه جنگ اطلاعاتی فعالیت میکنن، یه خبرچین که در واقع منشی سفیر آمریکاست رو توی جمیرا و همون هتل، ملاقات بکنه و اطلاعاتش رو بخره.
پس اینجوری میشه که هردو باهم توی یه جا بخاطر اهداف متفاوت قرار دارن اما خب اتفاقی باهم آشنا میشن. گفتم که دومینیکا زیاد پایبند اخلاق نیست و از اون طرف میگل هم اهل خوشگذرونی. این طور برنامه داشتم که هردو برای حفظ ظاهر و پوشش ماموریت خودشون، به عنوان دوتا مهمان هتل باهم وقت بگذرونن؛ شام بخورن، برن کلوپ، شنا و خیلی چیزای دیگه... خلاصه آشنایی باهم داشته باشن و بلکه یه شب رو هم با هم بگذرونن.
اما روز انجام ماموریت، دومینیکا با مشکل مواجه بشه و هدف ترورش مستقیما کشته نشه و فقط به طور وخیم مجروح بشه که حالا نمی‌دونم چطور دقیقا این اتفاق رو شرح بدم. اینجاست که دومینیکا باید سریع محل رو ترک بکنه و میگل که موضوع رو رصد میکرده، متوجه میشه که این دختره یه دختر معمولی نیست ( قبلش برای هم نقش بازی میکردن که مثلا هردو توریست یا تاجر هستن و فقط محض خوشگذرونی باهمن) در آخر میگل کمکش می‌کنه که از اون هتل بیرون بیاد و دومینیکا برای اینکه پوشش عملیاتش حفظ بشه، تصمیم میگیره که میگل رو بکشه اما خب پسره خودش اینکاره‌ست و زودتر اسلحه رو طرفش میگیره! در واقع می‌خوام یه صحنه‌ بسازم که هردو به طرف هم اسلحه میگیرن. اما خب بعدش طبق دیالوگ‌ها و شرایط ( از اونجایی که میگل هم به به حالت تفریح طور به قضیه نگاه می‌کرده و برعکس دومینیکا همه چی رو جدی نمی‌گرفته ) تصمیم میگیرن که هردو برگردن به روسیه چون همکار هم هستن.
توی یه خانه‌ی امن مستقر میشن از اون طرف هدف ترور دومینیکا هم توی بیمارستان میمیره و عملیاتش با یه کوچولو خرابکاری، تکمیل میشه اما ماموریت میگل هنوز ادامه داشته و باید توی سه نوبت، اطلاعات رو از خبر چین می‌گرفته ( بخاطر اینکه اون طرف از واریز پول جاسوسی مطمئن بشه و اینا ).
توی روز آخر که میگل برای گرفتن اطلاعات میره، دومینیکا خیلی اتفاقی تراشه‌های ماموریت میگل رو از دو ملاقات قبلی پیدا می‌کنه و از اونجایی که اعتمادی به میگل نداشته، همه رو چک می‌کنه و متوجه اسم پدرش و ویدیوی اعترافات قبل مرگش میشه که مربوط به پرونده‌ی جاسوسی آمریکا میشه ( پدر غیر واقعیش ) این اطلاعات تا حالا پیش دولت آمریکا بوده و دومینیکا می‌فهمه که این آدم خیلی تناقض‌ها داره با زندگی خودش. مثلا میتونیم بگیم که طرف توی اعترافاتش میگه که بخاطر اینکه لو نره و بتونه راحت از مرز فرار کنه، زن و دختر کوچیکشو به قتل میرسونه تا فرار کنه راحت. در نتیجه دومینیکا اینجا متوجه دروغ زابکوف میشه.

فقط تا اینجای رمان رو طراحی کردم بقیشو پاک پاکم :/
خب الان که متوجه شد، می‌خواد چیکار کنه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده
نویسنده
Sep
215
754
93
22
Tehran
وضعیت پروفایل
Absolute silence
عالیه! چرا دومینیکا رو نمی‌کشه؟ خب چون اون بچس و چیزی هم ندیده پس قابل استفادس!

طرح بعدیتم خوبه، خب چون فکر می‌کنه دومینیکا دختر زابکوفه و می‌خواد طبق کلیشه‌های ایرانی انتقام بگیره که بعد مشخص میشه نیستو اینا اما بی سر و ته میشه
نه این که به قول خودتم بی سر و ته میشه
اما اینکه پسره با برنامه قبلی خودشو نزدیک بکنه هم جالبه
مثلا میتونیم این طرح آشنایی رو اجرا کنیم بعد از برگشت به روسیه پسره بفهمه که دومینیکا یه جورایی دخترخونده‌ی زابکوف حساب میشه
در هر صورت بازم هدفشو نمی‌دونم :/
خب الان که متوجه شد، می‌خواد چیکار کنه؟
نمی‌دونم 😐🚬
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
نه این که به قول خودتم بی سر و ته میشه
اما اینکه پسره با برنامه قبلی خودشو نزدیک بکنه هم جالبه
مثلا میتونیم این طرح آشنایی رو اجرا کنیم بعد از برگشت به روسیه پسره بفهمه که دومینیکا یه جورایی دخترخونده‌ی زابکوف حساب میشه
در هر صورت بازم هدفشو نمی‌دونم :/

نمی‌دونم 😐🚬
رها شدن از سازمان؟
چون سخت میشه و می‌تونه ادامه پیدا کنه
بازم بی سر و ته میشه ولی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده
نویسنده
Sep
215
754
93
22
Tehran
وضعیت پروفایل
Absolute silence
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
خب از اول نمیومد تو سازمان
اینجا دقیقا همونجاییه که دیگه مخم نمی‌کشه کاریش کنم 😂
دست خودش نبود اومدنش
درکل وقتی یه ایده می‌ذاری هدفشم پیدا کن
و اینکه همینکه گره‌های داستانت باز شه کافیه به نظرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده
نویسنده
Sep
215
754
93
22
Tehran
وضعیت پروفایل
Absolute silence
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
یکم بیشتر توضیح بده لطفاً نفهمیدم منظورتو
ببین جانم، تو الان نیمی از ایده رو نوشتی پس برای پایانش همین‌که گره‌های داستانی یعنی پیچیدگی‌های ذهن مخاطب رو با دلایل باز کنی کافیه، یه بلاییم سر کرکترت بیار و تموم. یا هم این‌که یک مقداری کلیشه رو بپذیر و یه پایان انتخاب کن با اجرا و پردازش قوی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده
نویسنده
Sep
215
754
93
22
Tehran
وضعیت پروفایل
Absolute silence
ببین جانم، تو الان نیمی از ایده رو نوشتی پس برای پایانش همین‌که گره‌های داستانی یعنی پیچیدگی‌های ذهن مخاطب رو با دلایل باز کنی کافیه، یه بلاییم سر کرکترت بیار و تموم. یا هم این‌که یک مقداری کلیشه رو بپذیر و یه پایان انتخاب کن با اجرا و پردازش قوی.
پیشنهاد خودت کدوم یکی از این راه‌هاست؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا