به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته [مَـــــــــردِ مَـــن♡]

زن ها گـاهی تمامی ِ دنیایشان را
میان ِ چاردیـواری ِ آغو*ش یک مرد جستجو می کنند
زنی که خنده ها و گریه هایش؛
نـاز و بهانه هایش
همه و همه،
تنها آغو*ش ِ خالص ِ مردانه ات را می خواهد
که مبادا برای لحظه ای
دست از مردانگی ات برداری !
زن ها گاهی دلتنگی هایشان را
بی صدا فریاد می زنند
که اگر دلتنگی هایشان
درمان نشود ...
زندگی هرچقدر هم روز های بهاری را
به رخِ روزهایشان بکشد
باز هم انگار همه چیز برایشان
بی روح و بی رنگ است
خوش نباشد اگر دلشان؛
خنده ها یشان هرچقدر هم
گوش فلک را کر کند؛
باز از دلشان تنها
صدایِ بغضِ جامانده ی بیخِ گلو می آید !
زن ها
کسی را می خواهند
که درک شان کند
که فهمیده شوند
همـدِل و همدم‍‍ی می خواهند
که برایش بگویــند :
" تــو "
مردانه پایِ مرادنگی ات،
پایِ من ِ زندگی ات بمان
"من "
همـه ی زنـانـگی ام را پایِ تو
پای ِ
دنیایــمان خواهم داد ...
 
آخرین ویرایش:
زنانه دوستت دارم
مردانه در آغوشم می‌گیری
تعادل خوبی بینمان برقرار شده
عشق زنانه‌ی من
و بازوهای محکم و مردانه‌ی تو!
?
 
آخرین ویرایش:
نگرانِ آدم‌های اطرافت نباش
#تُ برایم ؛
آنقدر “ ماه “ هستی
که هیچ ستاره‍‍‌ای
به چشمم نمی‌آید ...
 
آخرین ویرایش:
- من تنها زنی هستم
که تو دوست داری ،
و تو دیوانه ترین مردی که من
می شناسم …
به جز تو چه کسی می تواند
عاشقِ زنی باشد
که پیراهنش ،
به جایِ بویِ عطر
بویِ شعر می دهد!
زنی که نمی بوسد ، ناز نمی کند و بلد نیست
دلبرانه بگوید دوستت دارم …
فقط می نویسد
و عشق بازی با شعرهایش تنها کاریست که خوب می داند …
آه جانِ من …
این زن بلد نیست
بلد نیست کسی را دلباخته یِ خودش کند
اما به اندازه یِ تمامِ نفسهایی که می کشد دیوانگی هایت را دوست دارد …

#فرشته_رضایی
 
آخرین ویرایش:
مردانه عاشقم باش،
تا ببینی برای‍‍
دیوانگی هایت چقدر زنم...
 
آخرین ویرایش:
ظاهرا برای تسخیر تو
شعر کافی نیست.
باید
‍‍موهایم را باز کنم!
??〰️


 
آخرین ویرایش:
آغاز خوشبختی من ،
درست میان بازوان توست...
 
آخرین ویرایش:
"مرد" باید غر بزند؛
باید غیرت‍‍ی باشد...!
باید بهانه بگیرد،
باید خودخواه باشد
چشم هایش سیاه باشد...
اصلا آخرش مرد؛
باید
"تو" باشد...!
 
آخرین ویرایش:
بی قرارم امروز...

دلـــــم آغـــوشتــــ را می خواهد!


تا در آن آرام و رام
گــــوش کنم به صدای قـلــبـتــــ
و زنــــدگی کنم
در هوای نــــــفــس هایــت
و عــاشـــــق تـر شوم
و نفــــــس هایم به شــــماره بیفتند
و بی قــــــرار تر شوم...
دلـــــــم میخواهدباز...

تــــــو باشی
و مـــــن...
 
آخرین ویرایش:
آن قدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود.
 
آخرین ویرایش:
〘 میخوام بگم ،بودنت مـَزه‌ی وانیـل میده
بویِ چوبِ سوخته وسط جنگلایُ شمال
صـدایُ خوردن قطره‌های بـارون
به سقف‌شیروونـی میده
بودنت لمـسِ گلبرگ‌های‌نازک با انگشتِ..
بودنت نگـاه کردنِ سـتاره‌هاست
میخوام بگم بودنت
همـه‌یِ حـس‌های ساده‌ایه
که پیش‌پا افتاده نیستـن!˘°˘ 〙
 
آخرین ویرایش:
تو را می‌خواهم برای همیشه
تا پنجاه سالگی شصت سالگی هفتاد سالگی
تو را می‌خواهم برای چای عصرانه
تلفن‌هایی که می‌زنند و جواب نمیدهیم
تو را می‌خواهم برای تنهایی
تو را می‌خواهم وقتی باران است
برای راه رفتن‌های آهسته‌ی دوتایی
نیمکت های سراسر پارک‌های شهر
برای پنجره‌ی بسته
برای وقتی که سرما بیداد می‌کند
تو را می‌خواهم
برای پرسه زدن های شب عيد
نشان كردن يك جفت ماهی قرمز
تو را میخواهم
برای صبح،برای ظهر،برای شب
برای همه‌ی عمر♥️
#نادر_ابراهیمی
 
آخرین ویرایش:
بیداری میخواهم
بیداری مطلقی که خلاصه شود در نگاه عاشق تو
و از پس نگاه نوازشگرت،
خوشبختی مان را،
آنی که در سرزمین عاشقانه هایمان ساخته ایم ببینم
که من
بانوی آن خانه باشم و تو
مرد رویاهای من
و با هر چشم بر هم زدنت
سکانس عاشقانه ای از این درام،
در چشمان سراسر انتظارم ببینم..
چون کودکی معصومانه ذوق کنی و من
دلم برای دیوانگی هایت ضعف برود..
نگاهم کنی و من
عاشقتر شوم
نگاهم کنی و من
باور کنم خوشبختی،
درون همین نگاه های توست...
اصلا بیا قراری بگذاریم
بی توجه به پایان،
دوست داشتن را
همینقدر ساده
همینقدر عاشقانه
زندگی کنیم...
 
آخرین ویرایش:
تو .
مگو ترین راز منی ..
نگهت میدارم
سخت!
 
آخرین ویرایش:
اگه ماه خوابش ببره، یه شب تورو برمیدارم‌و میذارمت رو آسمون.
 
آخرین ویرایش:
به جــــان میخرم
تمام غصه‌هایت را
تــو فقط بخند
ک م*ست میکند مرا
صدای وسوسه انگیـــز
خنده‌هایت
 
آخرین ویرایش:
بگذار آدم ها هر كارى كه مي خواهند بكنند ،
چشممان بزنند ،
چوب لاى چرخمان بگذارند ،
پشت سرمان حرف در بياورند ...
اين آدمها
كوچك و حقيرند و چشم ديدن ما را ندارند ...
انگشتانت را
در دستانم محكم گره بزن ...
آخرش
من و تو براى هم مى مانيم ...
تا ابد تو دنياى منى و من مجنون تو ...
آخرش
آسمان مى ماند و ماه ...
ابرهاى مزاحم روزى خواهند رفت ...
پس قرارمان ،
همان جاى هميشگى
همان كافه ى پر از راز
همان كنج شادى هايمان
تا ابد
ور دل هم ...

#محمد_مقيمي
 
آخرین ویرایش:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

عقب
بالا