انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

وضعیت
موضوع بسته شده است.
اما من، قلبم خانه‌ای متروکه است، پنجره‌هایش شکسته، در‌هایش در آمده، اشباح در آن مستقر شده‌اند و باد در آن می‌رقصد.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر روزی مرا یافتی،
تنها چیزی که میتوانم به تو بگویم این است که
جهان بر سر من آوار شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هرکس به سهم خود
از دنیا چیزی برمی‌دارد.
من از دنیا دست برداشتم..​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حتی اگر هزارپا بودم،
با هر هزار پا کنارت می‌ماندم؛
اما ...
تو با همین دو پا،
تنها به رفتن فکر می‌کنی ...

[ گروس عبدالملکیان]​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برای تو چه بگویم؟
‏بگویم زخم‌ام آن‌قدر عمیق شده
که می‌توان در آن درختی کاشت؟‏
بگویم غمینگم و مرگ کاری نمی‌کند؟

[غلامرضا بروسان]​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
محبوب من تو اشتباه نکردی ، اشتباه از من بود که میخواستم دریای احساسم را در استکان ظرفیتت بریزم.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
و گاهی با خود می‌گویم کاش اشک بودم
از شوق و عشق می‌تراویدم
از غم به دنیا می‌آمدم
و از درد و ترس بر چهره ها می‌لغزیدم
و از چشم‌ها جاری می‌شدم
از گوشه چَشمی
می‌چکیدم
رها می‌شدم
و قلب را زلال می‌کردم
و روح را...؟
به راستی با او چه می‌کردم...؟!
کاش مثل اشک آزاده شوم

[مهدیه ناصری]​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخر زندگی مرگ است.
مانند آبی که یخ می‌شود و دوباره آب
مانند انسان که خاک است و دوباره تبدیل به مشتی خاک می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هیچ گاه هیچ وقت ثابت نکرد که می‌توان حرف‌ها را در سینه اش حبس کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پنجشنبه است
و عطر خواستنت
دوباره گیج میکند ثانیه‌های بیقرار را ...

تو کجای جهان منی
ای نزدیک ترین دور!
که من سالهاست
پنجشنبه را به انتظار نشسته‌‌ام
و سهم چشمانم همیشه بی‌خبریست

#سارا_قبادی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باور کن!
تو را پنهان خواهم کرد
در آنچه که نوشته‌ام
در نقاشی‌ها و آوازها
و آنچه که می‌گویم
تو خواهی ماند
و کسی نخواهد دید
و نخواهد فهمید
زیستن‌ات را در چشمانم!

#ازدمیر_آصف
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این دنیای کوچک و هفت میلیارد آدم...
یعنی تو باور میکنی؟ شمرده ای؟ کی شمرده است؟ جز سیاست مدارها دیدی کسی آدم بشمرد؟ باور نکن نارنجی! باور نکن سبزآبی کبود من!
باور کن همه‌ی دنیا فقط تویی! بقیه تکراری‌ اند...

•عباس معروفی​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گاهی باید جنگید!
نه برای به دست آوردن کسی...
برای پس گرفتن خودت
از میان تمام خاطراتی که
در گذشته به جای مانده!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلم یک آرامش ممتد می‌خواهد!
بخوابم
بیدار شوم
"آمده باشی"
بخوابم
بیدار شوم
"نرفته باشی"
بخوابم
بیدار شوم
هیچ‌چیز تکان نخورده باشد ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه‌ دیالوگی بود تو فیلمِ گناه‌اصلی که می‌گفت:
«من کنارِ تو، یه آدمِ دیگه‌ام؛ آدمی شبیه‌تر به خودم»
و آدمیزاد، چقد عمرشو تلف میکنه تا بفهمه همین کافیه که یکیو پیدا کنه تا کنارش، نزدیک‌ترین نسخه به خودِ واقعیش باشه‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
"به عقیده‌ی من بیشتر مردم، بیشتر وقتها دروغ میگویند. نه بیشتر مردم، بلکه همه‌ی مردم دروغ می گویند؛ فقط وقتهایی که تنها هستند ممکن است راست هم بگویند. اما به ندرت! چون وقتی آدم تنها هم که می شود، تنهایی‌اش پر است از دروغهایی که در میان جماعت و با دیگران گفته بوده‌. حق هم دارند که دروغ بگویند ارباب؛ چون که حقیقت آدم را دیوانه میکند..!"

[محمود دولت آبادی]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خاموشم؛ اما..
دارم به آواز ِ غم خود، می‌دهم گوش!
وقتی کسی آواز می‌خواند...
خاموش باید بود!
غم؛
داستانی تازه سر کرده ست.
اینجا سراپا گوش باید بود:
- درد از نهاد ِ آدمیزاد است!

[هوشنگ‌ ابتهاج]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حتی اگر هزار بار دیگر تو را نبینم، احتیاج دارم بدانم جایی در این شهر کثیف ترسناک، در گوشه‌ای از این جهنم سیاه، تو هستی و مرا دوست داری...
[ارنستو ساباتو]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‌واژگان در شرحِ سکوتِ آدم‌ها،
چه قدر اندک
و چه مایه بی‌بضاعت‌اند ...


[محمود دولت آبادی]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ولی یه چیز رو فراموش نکن؛
تو بین مغز‌های عجیب و تفکرات غلط زندگی کردی
اما هیچوقت شبیه به خودشون نشدی.
به خودت بابتش افتخار که میونِ اینهمه تفکراتِ زنگ زده،
تو ذهن با ارزشی داشتی..!
[النور؛ ۳ جولای ۲۰‌۲۱]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

بالا