تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد کاربران نقد داستان خضاک دخت | ارغنون

  • شروع کننده موضوع ارغنون؛
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 151
  • پاسخ ها 10
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
877
5,033
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
نام اثر: خُضاک دخت
قالب اثر: داستان کوتاه
نویسنده: @VIXEN
ژانر/سبک: درام، اجتماعی
تاپیک اثر:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,932
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.

58932_2cd1f758b5974a1b1c7e9cda7c31847c_1icc.png

به نام خدا

نویسنده عزیز از شما بابت انتقاد‌پذیری و احترام به نظرات دنبال‌کنندگان رمانتون سپاس‌گذاریم.
خواهش‌مندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛

قوانین ساب نقد کاربران

همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی می‌توانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛

تاپیک پرسش و پاسخ
نویسنده ارجمند شما نیز می‌توانید انتقادات، پیشنهادات و شکایات خود را در تاپیک زیر با ما به اشتراک بگذارید؛

تاپیک جامع انتقادات و پیشنهادات تالار نقد
یاحق
|تیم مدیریت تالار نقد|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر آزمایشی تالار نظارت رمان+گوینده آزمایشی
عضو کادر مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
شاعر انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
منتقد انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
319
2,380
103
سلام به لیلی عزیزم
اول اینکه از داستان شما بسیار لذ*ت بردم. طرح جلد بسیار جذاب و گیرا بود و کاملا با ژانر و محتوای داستان شما در ارتباط بود.
نام داستان تا حدودی کلیشه بود و من رو یاد کلماتی از قبیل ماهدخت، کیاندخت و این دست عناوین قدیمی انداخت‌‌. البته کلمه‌ی خضاک جدید بود و نشنیده‌بودم.
قلم شما ادبی بود و با تسلط کامل و استادانه رویدادها، شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها را به تصویر کشیده‌بودید. انتخاب گویش خاص بر جذابیت و وسعت ابعاد داستان تاثیر بسزایی گذاشته‌بود.
مقدمه مختصر و‌مفید به داستان اشاره کرده و با ژانر در ارتباط بود. همچنین از جذابیت کافی برای ترغیب خواننده برخوردار بود.
شخصیت‌ها تا اینجای داستان به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار کرده‌بودند: نیلوفر به عنوان زنی شکست، فاطمه کودکی که غرق در دنیای کوچک و ساده‌ی کودکانه‌اش است و حتی از بازگشت خواهرش خوشنود است، مادر و بی‌بی که با تفکرات سنتی و خرافاتی خود نه تنها حال نیلوفر را درک نمی‌کنند بلکه با شماتت او نمک بر زخمش می‌پاشند.
دیالوگ‌ها با چاشنی گویش( احتمالا جنوبی) جالب بودند و با وجودیکه در حال مطالعه‌ی داستانی تراژدی هستیم احساس خوبی به ما می‌دادند. در ضمن دیالوگ‌ها به طور غیر مستقیم و صحیح معرف شخصیت‌ها می‌باشند.
فقط اگر معانی هر جمله رو دقیق و در پاورقی بیاورید، بهتر و جالب‌تر خواهدبود.
علائم نگارشی رعایت شده‌ بودند و اشکال تایپی مشاهده‌نکردم.
موفق باشید-53-
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
877
5,033
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
سلام به لیلی عزیزم
اول اینکه از داستان شما بسیار لذ*ت بردم. طرح جلد بسیار جذاب و گیرا بود و کاملا با ژانر و محتوای داستان شما در ارتباط بود.
نام داستان تا حدودی کلیشه بود و من رو یاد کلماتی از قبیل ماهدخت، کیاندخت و این دست عناوین قدیمی انداخت‌‌. البته کلمه‌ی خضاک جدید بود و نشنیده‌بودم.
قلم شما ادبی بود و با تسلط کامل و استادانه رویدادها، شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها را به تصویر کشیده‌بودید. انتخاب گویش خاص بر جذابیت و وسعت ابعاد داستان تاثیر بسزایی گذاشته‌بود.
مقدمه مختصر و‌مفید به داستان اشاره کرده و با ژانر در ارتباط بود. همچنین از جذابیت کافی برای ترغیب خواننده برخوردار بود.
شخصیت‌ها تا اینجای داستان به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار کرده‌بودند: نیلوفر به عنوان زنی شکست، فاطمه کودکی که غرق در دنیای کوچک و ساده‌ی کودکانه‌اش است و حتی از بازگشت خواهرش خوشنود است، مادر و بی‌بی که با تفکرات سنتی و خرافاتی خود نه تنها حال نیلوفر را درک نمی‌کنند بلکه با شماتت او نمک بر زخمش می‌پاشند.
دیالوگ‌ها با چاشنی گویش( احتمالا جنوبی) جالب بودند و با وجودیکه در حال مطالعه‌ی داستانی تراژدی هستیم احساس خوبی به ما می‌دادند. در ضمن دیالوگ‌ها به طور غیر مستقیم و صحیح معرف شخصیت‌ها می‌باشند.
فقط اگر معانی هر جمله رو دقیق و در پاورقی بیاورید، بهتر و جالب‌تر خواهدبود.
علائم نگارشی رعایت شده‌ بودند و اشکال تایپی مشاهده‌نکردم.
موفق باشید-53-
سلام به ستاره‌ی عزیزترم.
اول این‌که ممنون بابت وقتی که گذاشتی و مطالعه کردی گل دختر.
دوم این‌که من دنبال اسامی زیادی برای داستانم رفتم اما حقیقتا خضاک به معنای آب کدر، دلم رو برد و استفادش کردم.
حتما ویرایش می‌کنم و یه سری نکات دقیق رو توی پاورقی می‌ذارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین کتابخوان سال ۱۴۰۲
ویراستار انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Dec
784
2,178
103
نپتون
عنوان رمانتون خضا‌ک‌دخت هست از دو واژه تشکیل شده هیچ کلیشه‌‌ای نداره معنیش فکر کنم خداکدخت هست چون تو نت زدم اینو آورد واقعا نمی‌تونم بگم آیا به اجزای دیگه‌ی رمان مرتبطه یا نه چون درک صحیحی از معنیش ندارم اگه اون معنی مورد نظرتون در کنار عنوان بنویسی و توی پرانتز قرار بدی خیلی بهتره چون به شخصه به عنوان خواننده سمت رمانی میرم که معنی عنوانشون رو بدونم و خیلی مبهم نباشه

خلاصه‌ی رمان خیلی قشنگ و دل‌نشین بود با ژانرها مقدمه و تا حدودی عنوان و میانه و آغاز مرتبط بود کلیشه‌ای نبود و جذابیت کافی رو داشت و از کلمات زیبا و جذابی درون ژانر استفاده شده

ژانرها به ترتیب اجتماعی تراژدی و درام هستن که ژانر اجتماعی به خوبی در خلاصه و مقدمه و میانه دیده می‌شد. مثل داستان زندگی نیلوفر که امیر ، شوهرش بهش خیا*نت کرده. اما دو ژانر دیگه هم چون ابتدای رمانه دیده نمیشه. کلیشه‌ای هم نیست

جلد رمان خیلی زیباست و با مقدمه خلاصه و میانه مرتبط هست اما با عنوان خیر


مقدمه خیلی قشنگ بود و با عنوان و ژانر و خلاصه ارتباط داره کلیشه‌ای نیست و جذابیت کافی برای ادامه‌ی خوندن رو داره

شروع رمان کمی مبهم بود اما تا حدودی جذاب هم بود کلیشه‌ی کمی در خودش جا داده حس آمیزی و توصیفات عالی بود تا حدودی شخصیت پردازی بیرونی هم دیده می‌شد و زیبا بود.

توصیفات شامل توصیف مکان که در رمان تا حدودی دیده میشد
زمان در رمان دیده نمیشد
صدا ضعیف بود
ظاهر تا حدودی دیده میشد
حالات هست تا حدودی دیده می‌شد

پیرنگ رمان با توجه به اینکه ابتدای رمانه مبهمه

دیالوگ محاوره‌ای و مونولوگ‌ها ادبی بود و نسبت به هم تناسب داشتن.

میانه‌ی رمان خیلی زیبا بود کلیشه‌ای نداشت و جذابیت کافی رو داشت جملات بسیار زیبا بیان شده و تشبیه‌ها و حس آمیزی بسیار عالی بود مشکلات کمی مثل رعایت نیم فاصله‌ها یا قرار نداشتن فعل در آخر جمله و اشتباه نوشتن بعضی کلمات دیده می‌شد اما به نظرم دیالوگ‌های که به زبان فارسی گفته نمیشه رو توی کادر ترجمه رو بنویس.

شخصیت پردازی شامل شخصیت پردازی بیرونی و درونی هست که شخصیت پردازی بیرونی تا حدودی در رمان دیده می‌شد اما شخصیت پردازی درونی خیر

کشمکش و تعلیق چون ابتدای رمانه نمیشه چیزی گفت اما یکی از کشمکش‌ها با توجه به چیزایی که من خوندم خیا*نت امیر به نیلوفر و خانواده‌ی سنتی نیلوفر بود

سخنی از منتقد
عزیزم رمان خیلی قشنگی رو داری مینویسی موفق باشی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
877
5,033
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
عنوان رمانتون خضا‌ک‌دخت هست از دو واژه تشکیل شده هیچ کلیشه‌‌ای نداره معنیش فکر کنم خداکدخت هست چون تو نت زدم اینو آورد واقعا نمی‌تونم بگم آیا به اجزای دیگه‌ی رمان مرتبطه یا نه چون درک صحیحی از معنیش ندارم اگه اون معنی مورد نظرتون در کنار عنوان بنویسی و توی پرانتز قرار بدی خیلی بهتره چون به شخصه به عنوان خواننده سمت رمانی میرم که معنی عنوانشون رو بدونم و خیلی مبهم نباشه

خلاصه‌ی رمان خیلی قشنگ و دل‌نشین بود با ژانرها مقدمه و تا حدودی عنوان و میانه و آغاز مرتبط بود کلیشه‌ای نبود و جذابیت کافی رو داشت و از کلمات زیبا و جذابی درون ژانر استفاده شده

ژانرها به ترتیب اجتماعی تراژدی و درام هستن که ژانر اجتماعی به خوبی در خلاصه و مقدمه و میانه دیده می‌شد. مثل داستان زندگی نیلوفر که امیر ، شوهرش بهش خیا*نت کرده. اما دو ژانر دیگه هم چون ابتدای رمانه دیده نمیشه. کلیشه‌ای هم نیست

جلد رمان خیلی زیباست و با مقدمه خلاصه و میانه مرتبط هست اما با عنوان خیر


مقدمه خیلی قشنگ بود و با عنوان و ژانر و خلاصه ارتباط داره کلیشه‌ای نیست و جذابیت کافی برای ادامه‌ی خوندن رو داره

شروع رمان کمی مبهم بود اما تا حدودی جذاب هم بود کلیشه‌ی کمی در خودش جا داده حس آمیزی و توصیفات عالی بود تا حدودی شخصیت پردازی بیرونی هم دیده می‌شد و زیبا بود.

توصیفات شامل توصیف مکان که در رمان تا حدودی دیده میشد
زمان در رمان دیده نمیشد
صدا ضعیف بود
ظاهر تا حدودی دیده میشد
حالات هست تا حدودی دیده می‌شد

پیرنگ رمان با توجه به اینکه ابتدای رمانه مبهمه

دیالوگ محاوره‌ای و مونولوگ‌ها ادبی بود و نسبت به هم تناسب داشتن.

میانه‌ی رمان خیلی زیبا بود کلیشه‌ای نداشت و جذابیت کافی رو داشت جملات بسیار زیبا بیان شده و تشبیه‌ها و حس آمیزی بسیار عالی بود مشکلات کمی مثل رعایت نیم فاصله‌ها یا قرار نداشتن فعل در آخر جمله و اشتباه نوشتن بعضی کلمات دیده می‌شد اما به نظرم دیالوگ‌های که به زبان فارسی گفته نمیشه رو توی کادر ترجمه رو بنویس.

شخصیت پردازی شامل شخصیت پردازی بیرونی و درونی هست که شخصیت پردازی بیرونی تا حدودی در رمان دیده می‌شد اما شخصیت پردازی درونی خیر

کشمکش و تعلیق چون ابتدای رمانه نمیشه چیزی گفت اما یکی از کشمکش‌ها با توجه به چیزایی که من خوندم خیا*نت امیر به نیلوفر و خانواده‌ی سنتی نیلوفر بود

سخنی از منتقد
عزیزم رمان خیلی قشنگی رو داری مینویسی موفق باشی
عزیزم مرسی از مطالعه و نقدت
خضاک یا خوضاک به معنای آب راکد و کدر هست
که مرتبطه
معنیشو می‌ذارم حتما
دیالوگ ها داخل پرانتز ترجمه داشتن
و اینکه بازم مرسی ازت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
برترین ارسال کننده ماه
Apr
1,693
7,322
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
به نام خالق هفت‌تیر و قلم
نام زیبا بود و با خلاصه و محتویات هم‌خوانی داشت؛ حقیقتا به شدت لذ*ت بردم. علاوه بر این اندازه‌ی استانداردش نقطه قوت دیگری بود. تنها کلمه‌ی دخت کمی کلیشه را در ذهن من زنده می‌کرد و تعلیق و کشش خاصی که مخاطب را کنجکاو کند را نداشت.
خلاصه کنجکاوم کرد، کنجکاو این‌که سختی‌ها چه بوده که مرداب را متعفن کرده و شخصیت نیلوفرمانند داستان کیست، چه بر سرش آمده است و چه کرده پس از این رو خلاصه‌ی گیرا و جذابی بود که مخاطب را به دنبال خودش می‌کشید و به فکر وا می‌داشت.
ژانرها اجتماعی و درام بود و باتوجه به رفتارهایی که با شخصیت اصلی می‌شد و اتفاقاتی که برایش افتاده بود به درستی انتخاب شده بودند.
اما درباره‌ی دیالوگ‌ها، راستش را بخواهید علی‌رغم قشنگ بودنشان کمی شعاری و مصنوعی احساس می‌شدند و باعث نمی‌شدند که مخاطب ارتباط گرم و صمیمی برقرار کند، زیبا بودند؛ اما کمی سریالی خصوصا دیالوگ‌های فاطمه.
شخصیت‌ها نیز گرفتار کلیشه بودند و پرداخت غیردقیق: فاطمه کودکی ساده که در دنیای بچگانه خود غرق است، نیلوفر شخصیتی طردشده و آزاردیده با مادری که سرزنشش می‌کرد و در حقیقت شخصیت‌ها هیچ‌گونه عمقی نداشتند (جزئیات رفتاری، ارتباطات احساسی و...) تنها تصویری کلی ارائه شده بود و شاید مثل دیالوگ‌ها کمی مصنوعی به نظر می‌رسیدند.
توصیفات چهره خوب بود، غیرمستقیم و دقیق و حتی در دیالوگ‌ها توصیفات قرار داده بودید؛ اما تنها به صورت کارکترها و عناصر معمولی مثل رنگ مو و چشم و... اکتفا شده بود، درحالی که برای تصور کامل یک شخصیت باید بتوانیم مثلا قد یا شکل گوش او یا چاق و لاغر بودنش را تصور کنیم. توصیفات مکانی ناقص بودند و من تقریبا کمتر صحنه‌ای را به طور دقیق توانستم تجسم کنم. توصیف لباس‌ها هم تقریبا همین‌گونه بود و می‌توانم بگویم توصیفات شما در حد متوسطی بود.
اما ایده، نمی‌توانم بگویم ایده‌ی خاص یا نویی داشتید. جزئیات تکراری بودند و همچنین رویدادها را در بسیاری از رمان‌های اجتماعی_درام می‌شود دید. چیزی نبود که خواننده را به وجد بیاورد یا ایده‌ی منحصربه‌فردی محسوب شود؛ اما پردازش خوبی داشت و این خواننده را به دنبال خود می‌کشید.
قلمتان مانا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
877
5,033
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
به نام خالق هفت‌تیر و قلم
نام زیبا بود و با خلاصه و محتویات هم‌خوانی داشت؛ حقیقتا به شدت لذ*ت بردم. علاوه بر این اندازه‌ی استانداردش نقطه قوت دیگری بود. تنها کلمه‌ی دخت کمی کلیشه را در ذهن من زنده می‌کرد و تعلیق و کشش خاصی که مخاطب را کنجکاو کند را نداشت.
خلاصه کنجکاوم کرد، کنجکاو این‌که سختی‌ها چه بوده که مرداب را متعفن کرده و شخصیت نیلوفرمانند داستان کیست، چه بر سرش آمده است و چه کرده پس از این رو خلاصه‌ی گیرا و جذابی بود که مخاطب را به دنبال خودش می‌کشید و به فکر وا می‌داشت.
ژانرها اجتماعی و درام بود و باتوجه به رفتارهایی که با شخصیت اصلی می‌شد و اتفاقاتی که برایش افتاده بود به درستی انتخاب شده بودند.
اما درباره‌ی دیالوگ‌ها، راستش را بخواهید علی‌رغم قشنگ بودنشان کمی شعاری و مصنوعی احساس می‌شدند و باعث نمی‌شدند که مخاطب ارتباط گرم و صمیمی برقرار کند، زیبا بودند؛ اما کمی سریالی خصوصا دیالوگ‌های فاطمه.
شخصیت‌ها نیز گرفتار کلیشه بودند و پرداخت غیردقیق: فاطمه کودکی ساده که در دنیای بچگانه خود غرق است، نیلوفر شخصیتی طردشده و آزاردیده با مادری که سرزنشش می‌کرد و در حقیقت شخصیت‌ها هیچ‌گونه عمقی نداشتند (جزئیات رفتاری، ارتباطات احساسی و...) تنها تصویری کلی ارائه شده بود و شاید مثل دیالوگ‌ها کمی مصنوعی به نظر می‌رسیدند.
توصیفات چهره خوب بود، غیرمستقیم و دقیق و حتی در دیالوگ‌ها توصیفات قرار داده بودید؛ اما تنها به صورت کارکترها و عناصر معمولی مثل رنگ مو و چشم و... اکتفا شده بود، درحالی که برای تصور کامل یک شخصیت باید بتوانیم مثلا قد یا شکل گوش او یا چاق و لاغر بودنش را تصور کنیم. توصیفات مکانی ناقص بودند و من تقریبا کمتر صحنه‌ای را به طور دقیق توانستم تجسم کنم. توصیف لباس‌ها هم تقریبا همین‌گونه بود و می‌توانم بگویم توصیفات شما در حد متوسطی بود.
اما ایده، نمی‌توانم بگویم ایده‌ی خاص یا نویی داشتید. جزئیات تکراری بودند و همچنین رویدادها را در بسیاری از رمان‌های اجتماعی_درام می‌شود دید. چیزی نبود که خواننده را به وجد بیاورد یا ایده‌ی منحصربه‌فردی محسوب شود؛ اما پردازش خوبی داشت و این خواننده را به دنبال خود می‌کشید.
قلمتان مانا
درود، متشکرم.
شخصیت‌پردازی و... رو سر و سامون میدم در آینده
چون انجام ندادمشون و ذهنی جلو رفتم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
برترین ارسال کننده ماه
Apr
1,693
7,322
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
وظیفست
قشنگ بود لذ*ت بردم
بسیار عالی
مشکلی نداره در داستان‌نویسی پیش میاد
ایرادات برطرف شه حتما فوق‌العاده می‌شه
درود، متشکرم.
شخصیت‌پردازی و... رو سر و سامون میدم در آینده
چون انجام ندادمشون و ذهنی جلو رفتم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
796
3,267
103
21
آرزوهای محال
خب همان‌طور که دو دوست تیم گفتن می‌ریم یک نقد از داستان زیبات داشته باشیم.
نام: بدون کلیشه زیبا و کار خوبی کردی که پی نوشت معنی خضاک رو توضیح دادی
💫💫
خلاصه: کلمات زیبا و چینش قشنگی کنار هم قرار گرفته بود اما به نظر شبیه به متن بود تا خلاصه!
خلاصه باید یک سری اطلاعات به ما بده اما خلاصه شما بیشتر توصیف نیلوفر و دلیل به وجود آمدنش بود. فکر میکنم اگر یکم بیشتر رو خلاصه کنی بهتره
💫💫
مقدمه: زیبا عالی به اندازه و قابل درک! جای هیچ حرفی نداره
💫💫
جلد عکس: همخوانی کامل با خلاصه و نام و عوامل دیگر رو داشت و تناژ آبی روشن جلد حس آرامش و آسایش رو به آدم القا می‌کرد و همونطور که از قلمت انتظار داشتم.
💫💫
ابتدا: طبق گفته‌ی دوستان، شروع زیبا و بدون کلیشه، استفاده از کلمات نسبتا ادبی که قابل درک و مفهوم بود تنها به من حس خوب و زیبا تزریق می‌کرد و این یک پوئن مثبته.
💫💫
یک نکته که حیفه این قلم رو خر*اب نکنه.
دل‌تنگی بر گیسوان قهوه‌ای او دست کشید:
  • فاطمه‌م! گلِ قشنگم.
  • دادا. (خواهر)
  • جان... جانم؟
  • عمو امیر بهت گفته بیای پیشمون؟
ای کاش اینجور دیالوگ نویسی پشت سر هم نداشتی و برای زیبایی حداقل توصیف کارکتر داشتی که وقتی می‌خوان دیالوگ رو شروع کنن در چه حالت و رفتاری هستند.

و طبق گفته یکی از بچه های تیم اگر کلماتی که گویش محلی دارند رو پی نوشت کنی که کنارهمون کلمه داخل پرانتز بگی که چی هست خیلی بهتر میشه

سخن آخر: همون‌طور که بچه های تیم گفتن لطفاً داستان رو به اتمام برسون، قلمت زیباست و من عاشق قلم های قوی و رمان های بدون کلیشه
موفق باشی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا