تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد کاربران نقد داستان کوتاه از شرر برآمده | ارغنون

  • شروع کننده موضوع ارغنون؛
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 90
  • پاسخ ها 7
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
879
5,041
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
نام اثر:از شرر برآمده
نویسنده: ارغنون
ژانر: فانتزی، عاشقانه، تاریخی

خلاصه‌ای از اثر:
نفرینی شکسته و آسمان سرنگون می‌شود؛
آن میان که ققنوسی با بال‌های سرخ‌ خود،
در میان شرر جاویدان خفته است و خواب اهریمن شر چرده را می‌خراشد... .
لیک سرانجام، چشم‌ شیفته‌ای از ایران‌زمین، راز ایزد را هویدا خواهد کرد!
 
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,669
7,329
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
58932_2cd1f758b5974a1b1c7e9cda7c31847c_1icc.png

به نام خدا

نویسنده عزیز از شما بابت انتقاد‌پذیری و احترام به نظرات دنبال‌کنندگان رمانتون سپاس‌گذاریم.
خواهش‌مندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛


قوانین ساب نقد کاربران

همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی می‌توانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛

تاپیک پرسش و پاسخ
نویسنده ارجمند شما نیز می‌توانید انتقادات، پیشنهادات و شکایات خود را در تاپیک زیر با ما به اشتراک بگذارید؛

تاپیک جامع انتقادات و پیشنهادات تالار نقد
یاحق
|تیم مدیریت تالار نقد|

 
ژورنالیست
ژورنالیست انجمن
تیم کتابخوان
Feb
152
411
63
19
درود. نقدی که می کنم کاملن سلیقه‌ایه. امیدوارم که مفید و کمک کننده باشه.

اول از همه نام داستان: از شرر برآمده؛ به نظر من با محتوا همخوانی داشت و مناسب بود.

راجع به خلاصه و دیباچه، حقیقتش رو بخواید من رو برای خوندن ادامه داستان جذب نکرد و چیز خاصی رو به ذهنم نیاورد. تنها برداشتی که کردم این بود که با یه داستان تمامن پارسی مواجه‌ام.

آغاز: شروع داستان کمی برای من گیج کننده بود. با اینکه داستان‌ ققنوس رو می‌دونستم، مدام از خودم سوال می‌کردم که الآن من با یک ققنوس مواجه‌ام یا یک زن؟ حتی اولش گمان کردم یک زن رو به ققنوس تشبیه کردی که بعد رفته رفته متوجه ماجرا شدم.
در کل شروع داستان برای من کمی گنگ بود؛ که البته شاید طبیعی باشه چون اولش مدام درگیر فهمیدن معانی کلمات شدم.
بخش هایی که مربوط به ققنوس و هور بود، برام بعد از مدت کوتاهی روشن شد. امااا، معرفی زادارینوس خیلی کوتاه بود. طوری که من وقتی صحبت های مهرداد شاه و نامه رسان رو می خوندم اصلن متوجه نمی‌شدم راجع به کی دارند صحبت می‌کنند. و زادارینوس به کلی از یادم رفته بود و مکالمه هاشون برام تمامن گنگ بود. و الان که دوباره چک کردم متوجه شدم که بله قبل از اون درباره فسون گر حرف زده بودی. اما چون کوتاه بود به سرعت از یاد من رفت. شاید اگر کمی پارت هاشون پشت سر هم بود بهتر مخاطب متوجه می‌شد.

میانه: بخش میانه در اوج ماجرا برای من بود و با خلاص شدن از سردرگمی ها باعث شد از داستان لذ*ت ببرم و دوست داشته باشم ادامه ماجرا رو بفهمم.( به ویژه مکالمه‌ی یادگار و هور با هم. زمانی که گفتگوی این دو رو شنیدم تقریبن ماجرا برام روشن شد.)
بازم میگم قسمت معرفی فسون گر به نظرم خوب نبود. احساس می‌کنم چون روی جهان تسلط کامل داشتی یکم زیادی توی خود جهان و ماجراهاش غرق شده بودی و لازم ندونستی کمی واضح تر اشخاص رو معرفی کنی.
ما با یک نام سخت مواجه بودیم(زادارینوس) که حتی جنسيت شخص رو در ابتدا روشن نمی‌کرد. وقتی من یک دفعه با مکالمه‌اش با پدرش مواجه شدم برام کاملن گنگ بود و با خودم می‌گفتم الآن کی داره با کی صحبت می‌کنه؟! ( و میگم چون توی همون ابتدا خیلی زود از زادارینوس گذر کردی من متوجه نبودم که قبلن هم این اسم توی داستان گفته شده.)
حتی توی قسمت‌های قبل تر هنگامی که نامه رسان اومد و با مهرداد درباره‌ی اون شخص صحبت کرد من زیاد متوجه نشدم. ( شاید هم مشکل آی کیوی منه😂)
می‌تونستی قسمت صحبت نامه‌ رسان اطلاعات بهتری تزریق کنی.( مثل مثلن به کار بردن اسم زادارینوس) بعد ها با خوندن ادامه ماجرا مخاطب بهتر متوجه بخش های بعدی می‌شد.
با بخش مربوط به میترا مشکلی نداشتم و دیگه با داستان سازگار شده بودم.
خلاصه بخش میانه خوب بود و من رو ترغیب به ادامه دادن کرد.( همین الآن هم منتظر ادامه‌ی داستانت خواهم بود.❤️ شاید الان که همه چیز رو متوجه شدم بعدن یکبار دیگه از ابتدا بخونمش.)

مونولوگ و دیالوگ: قلم زیبایی داری و من با دیالوگ ها اصلن اذیت نشدم و مشکلی نداشتم. واقعن لذ*ت بردم.
راجع به مونولوگ من خودم راوی دانای کل رو همیشه ترجیح می‌دم. و خب بهتر بود حالا که اگر اشتباه نکنم از سوم شخص دانای کل استفاده کردید، اطلاعات بیشتری از طریق مونولوگ ها بهمون می‌دادید.(کاملن سلیقه‌ای) درحالی که بیشتر اتفاقات افتاده و یا حالا در حال وقوع رو از طریق دیالوگ ها متوجه می‌شدم و خب دوست داشتم مونولوگ ها داده های بیشتری از داستان به من بدند. بازم میگم کاملن سلیقه‌ایه. بهتر بود حالا که پیچیدگی کلمات زیبا و پارسی تمام جمله ها رو گرفته، حداقل داستان کمی واضح تر گفته بشه( تزریق بهتر اطلاعات). (مجددن شاید مشکل از منه😂🧠)

بعدی توصیفات: سعی کردم با جمله ها همراه بشم و هر طور شده تصویر سازی ذهنی درستی داشته باشم. راجع به این نظری نمی تونم بدم واقعن. یک سری جاها اوکی بودم یک سری جاها هم کاملن شکل و شمایل همه چیز از دستم در می‌رفت.( مثلن همین الان چهره هور یادم نمیاد چجور بوده😂) خوبه در ادامه ماجرا باز هم درباره ظاهرش صحبت بکنی.
حالات و احساسات: به نظرم خوب بود من لذ*ت بردم.(در کل زیبا ترین بخش داستانت برای من مکالمه‌ی یادگار و هور بود واقعن دوستش داشتم. هم از نظر حالات و هم از نظر توصیفات برام کاملن واضح بود.)

مکان: راجع به مکان ها من‌ مشکلی نداشتم.

چهره: چهره ها من‌ دوست داشتم یکم بیشتر بهشون بپردازی زیاد قیافه شخصیت در حد کامل برام قابل تصور نبود. خوبه در ادامه کمی راجع به شخصیت های اصلی به تمامی قسمت های صورتشون بپردازی.
کلام آخر واقعن از دایره لغات و اطلاعاتی که داشتی لذ*ت بردم و خودم رو ناتوان دیدم. قلمت مانا. موفق باشی.
 
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
879
5,041
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
درود. نقدی که می کنم کاملن سلیقه‌ایه. امیدوارم که مفید و کمک کننده باشه.

اول از همه نام داستان: از شرر برآمده؛ به نظر من با محتوا همخوانی داشت و مناسب بود.

راجع به خلاصه و دیباچه، حقیقتش رو بخواید من رو برای خوندن ادامه داستان جذب نکرد و چیز خاصی رو به ذهنم نیاورد. تنها برداشتی که کردم این بود که با یه داستان تمامن پارسی مواجه‌ام.

آغاز: شروع داستان کمی برای من گیج کننده بود. با اینکه داستان‌ ققنوس رو می‌دونستم، مدام از خودم سوال می‌کردم که الآن من با یک ققنوس مواجه‌ام یا یک زن؟ حتی اولش گمان کردم یک زن رو به ققنوس تشبیه کردی که بعد رفته رفته متوجه ماجرا شدم.
در کل شروع داستان برای من کمی گنگ بود؛ که البته شاید طبیعی باشه چون اولش مدام درگیر فهمیدن معانی کلمات شدم.
بخش هایی که مربوط به ققنوس و هور بود، برام بعد از مدت کوتاهی روشن شد. امااا، معرفی زادارینوس خیلی کوتاه بود. طوری که من وقتی صحبت های مهرداد شاه و نامه رسان رو می خوندم اصلن متوجه نمی‌شدم راجع به کی دارند صحبت می‌کنند. و زادارینوس به کلی از یادم رفته بود و مکالمه هاشون برام تمامن گنگ بود. و الان که دوباره چک کردم متوجه شدم که بله قبل از اون درباره فسون گر حرف زده بودی. اما چون کوتاه بود به سرعت از یاد من رفت. شاید اگر کمی پارت هاشون پشت سر هم بود بهتر مخاطب متوجه می‌شد.

میانه: بخش میانه در اوج ماجرا برای من بود و با خلاص شدن از سردرگمی ها باعث شد از داستان لذ*ت ببرم و دوست داشته باشم ادامه ماجرا رو بفهمم.( به ویژه مکالمه‌ی یادگار و هور با هم. زمانی که گفتگوی این دو رو شنیدم تقریبن ماجرا برام روشن شد.)
بازم میگم قسمت معرفی فسون گر به نظرم خوب نبود. احساس می‌کنم چون روی جهان تسلط کامل داشتی یکم زیادی توی خود جهان و ماجراهاش غرق شده بودی و لازم ندونستی کمی واضح تر اشخاص رو معرفی کنی.
ما با یک نام سخت مواجه بودیم(زادارینوس) که حتی جنسيت شخص رو در ابتدا روشن نمی‌کرد. وقتی من یک دفعه با مکالمه‌اش با پدرش مواجه شدم برام کاملن گنگ بود و با خودم می‌گفتم الآن کی داره با کی صحبت می‌کنه؟! ( و میگم چون توی همون ابتدا خیلی زود از زادارینوس گذر کردی من متوجه نبودم که قبلن هم این اسم توی داستان گفته شده.)
حتی توی قسمت‌های قبل تر هنگامی که نامه رسان اومد و با مهرداد درباره‌ی اون شخص صحبت کرد من زیاد متوجه نشدم. ( شاید هم مشکل آی کیوی منه😂)
می‌تونستی قسمت صحبت نامه‌ رسان اطلاعات بهتری تزریق کنی.( مثل مثلن به کار بردن اسم زادارینوس) بعد ها با خوندن ادامه ماجرا مخاطب بهتر متوجه بخش های بعدی می‌شد.
با بخش مربوط به میترا مشکلی نداشتم و دیگه با داستان سازگار شده بودم.
خلاصه بخش میانه خوب بود و من رو ترغیب به ادامه دادن کرد.( همین الآن هم منتظر ادامه‌ی داستانت خواهم بود.❤️ شاید الان که همه چیز رو متوجه شدم بعدن یکبار دیگه از ابتدا بخونمش.)

مونولوگ و دیالوگ: قلم زیبایی داری و من با دیالوگ ها اصلن اذیت نشدم و مشکلی نداشتم. واقعن لذ*ت بردم.
راجع به مونولوگ من خودم راوی دانای کل رو همیشه ترجیح می‌دم. و خب بهتر بود حالا که اگر اشتباه نکنم از سوم شخص دانای کل استفاده کردید، اطلاعات بیشتری از طریق مونولوگ ها بهمون می‌دادید.(کاملن سلیقه‌ای) درحالی که بیشتر اتفاقات افتاده و یا حالا در حال وقوع رو از طریق دیالوگ ها متوجه می‌شدم و خب دوست داشتم مونولوگ ها داده های بیشتری از داستان به من بدند. بازم میگم کاملن سلیقه‌ایه. بهتر بود حالا که پیچیدگی کلمات زیبا و پارسی تمام جمله ها رو گرفته، حداقل داستان کمی واضح تر گفته بشه( تزریق بهتر اطلاعات). (مجددن شاید مشکل از منه😂🧠)

بعدی توصیفات: سعی کردم با جمله ها همراه بشم و هر طور شده تصویر سازی ذهنی درستی داشته باشم. راجع به این نظری نمی تونم بدم واقعن. یک سری جاها اوکی بودم یک سری جاها هم کاملن شکل و شمایل همه چیز از دستم در می‌رفت.( مثلن همین الان چهره هور یادم نمیاد چجور بوده😂) خوبه در ادامه ماجرا باز هم درباره ظاهرش صحبت بکنی.
حالات و احساسات: به نظرم خوب بود من لذ*ت بردم.(در کل زیبا ترین بخش داستانت برای من مکالمه‌ی یادگار و هور بود واقعن دوستش داشتم. هم از نظر حالات و هم از نظر توصیفات برام کاملن واضح بود.)

مکان: راجع به مکان ها من‌ مشکلی نداشتم.

چهره: چهره ها من‌ دوست داشتم یکم بیشتر بهشون بپردازی زیاد قیافه شخصیت در حد کامل برام قابل تصور نبود. خوبه در ادامه کمی راجع به شخصیت های اصلی به تمامی قسمت های صورتشون بپردازی.
کلام آخر واقعن از دایره لغات و اطلاعاتی که داشتی لذ*ت بردم و خودم رو ناتوان دیدم. قلمت مانا. موفق باشی.
سلام عزیزم. ممنون از نقد کاربردیت
حتما اصلاحش می‌کنم
مثل اینکه به مخاطب اطلاعات کمی دادم و یهویی انداختمش توی دنیایی که نمی‌شناسه
درستش می‌کنم حتما
بازم ممنون
 
ژورنالیست
ژورنالیست انجمن
تیم کتابخوان
Feb
152
411
63
19
سلام عزیزم. ممنون از نقد کاربردیت
حتما اصلاحش می‌کنم
مثل اینکه به مخاطب اطلاعات کمی دادم و یهویی انداختمش توی دنیایی که نمی‌شناسه
درستش می‌کنم حتما
بازم ممنون
خوشحالم که مفید بوده. من که عاشق قلمت شدم❤️
 
منتقد ادبی+ طراح آزمایشی وبتون
ناظر رمان
منتقد انجمن
مقام‌دار آزمایشی
تیم کتابخوان
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
May
1,614
1,074
133
22
سلام روزتون بخیر🌱
از خوندن داستان لذ*ت بردم
برام در نوع خودش جالب و کمی گنگ بود
از این جهت گنگ که من وقتی شروع به خوندن داستان کردم با یک شروع هیجانی و غیر قابل مفهوم روبرو شدم
خلاصتون برام خوب بود ولی کاش بیشتر توضیح میداد یعنی از این میزان گنگی کم می‌کردید
با توجه به ژانر توصیفات و فضاسازی خیلی خوب انجام دادید
من واقعا لذ*ت بردم و تونستم چیزی که سعی بر انتقالش داشتید تصور کنم
همچنین در ادامه‌ی داستان کشمکش خیلی خوبی وجود داشت
هم جذاب هم گیرا بود

البته که این نظر شخصی بنده است
قلمتون مانا💟
 
مدیرتالاراخبار+صداپیشه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر انجمن
مقام‌دار آزمایشی
تیم کتابخوان
برترین‌ مقام‌دار سال
Aug
1,364
2,153
133
جایگاه هشت آزادی
وضعیت پروفایل
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
سلام خدمت نویسنده عزیز
اصولاً فکر می کنم دیباچه بخشی یا خلاصه ای از داستان باید باشه که یکم برای من گنگ بود و حس می کردم در مورد این نوع داستان دیباچه باید دروازه ورود به داستان باشه .
ژانر یجورایی من و شگفت زده کرد و فکر کنم انتخاب درستی بوده
ارغنون عزیز و گرامی توصیفات گاهی باعث جذب و موندن مخاطب دریک داستان و گاهی باعث فرار اون مخاطب میشه که در مورد داستان شما در برخی از شخصیت ها توصیف خیلی کم بود . به هر حال به نظرم اگر یکم سیر داستان رو ارومش کنید بهتر باشه در پایان داستان جالب و در خور تحسینی بود ولی من جذب نشدم و شاید اگر تغییری ایجاد نشه ادامه داستان رو دنبال نکنم .
ممنونم از شما و احترام به نظر مخاطب . پایدار و مانا باشید
 
سرپرست بخش کتاب+مدیر تالار کپیست+ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
ناظر رمان
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
Sep
306
541
93
18
Tehran
وضعیت پروفایل
💜💖💜
سلام خدمت شما نویسنده عزیز 🌸
باعث افتخاره که اثر گرانقدر شما رو می‌خونم و نظر میدم✨


➕نقاط قوت داستان شما از نظر بنده:
- عنوان: اسم اثرتون زیبا و جذابه و با داستان همخونی داره.

- ژانرهای انتخابی تون هم که کاملا درست و مرتبط با موضوع بود. فقط اینکه من فکر می‌کنم شاید بهتر باشه که ژانر تاریخی قبل از عاشقانه باشه. در آخر خودتون بهتر می‌دونید🌸

-خلاصه: خلاصه زیبا و کنجکاو کننده ای نوشتید ولی اگه کمی واضح‌تر باشه (به خصوص خط سوم) و گنگی کمتری داشته باشه شاید واسه خیلی ها جذاب تر باشه.

- دیباچه: زیبا نوشته بودین و تا حدودی ذهن مخاطب رو برای داستان آماده می‌کرد. اما خب کمی گنگ هم بود... این گنگی می‌تونه واسه بعضیا جذاب باشه اما واسه بعضی هم گیج‌کننده. برای من جالب و جذاب بود و ترغیبم می‌کرد که داستان رو بخونم تا بهتر معنیش رو درک کنم.

- جلد: احتمالا عکس جلد رو خودتون انتخاب کردین و حداقل روش نظارت داشتید. خیلی قشنگه و کاملا با داستان همخونی داره.

-پاورقی‌ها: خیلی خوبه که معنی کلمات ادبی رو ذکر می‌کنید.

- توصیف حالات

-توصیف مکان

-رعایت علائم نگارشی: به اندازه کافی و قابل قبول علائم نگارشی رو رعایت کرده بودین 🌸
فقط یه نکته... پیشوندها زمانی قبلشون الف میاد که کلمه به ه یا ی ختم شه، مثال می‌زنم تا بهتر متوجه بشین.

ببینمش✅
ببینم‌اش❎

دیده‌ام ✅
دیدی‌اش✅


➖نقاط ضعف داستان شما از نظر بنده:
-آغاز: من شخصا طرفدار شروع های هیجان انگیز و کنجکاو کنندم که معمولا مخاطب رو به خوندن ادامه داستان ترغیب می‌کنن.
شروع شما هم تقریبا هیجان انگیز بود و از یه اتفاق خاص و مهم شروع شد که این عالیه؛ اما زیاد گنگ و پیچیده بود. اگه روان تر و واضح تر باشه خیلی قشنگ تره. و اینکه فکر می‌کنم معنی کلمات بیشتری رو باید در پاورقی ذکر کنید. عموما خیلی ها معنی کلماتی مثل: هماد، مغاک، آماس، تموز... رو نمی‌دونن که خب طبیعیه چون امروزه از این کلمات استفاده نمیشه و اغلب افرادی که خیلی اهل خواندن کتاب‌های ادبی و تاریخی باشن این کلمات رو بلدن... البته این که با خوندن داستان شما مخاطب کلی کلمات ادبی یاد می‌گیره عالیه، فقط اینکه سعی کنید همه کلمات این شکلی رو معنی کنید تا همه بتونن به راحتی اثرتون رو مطالعه کنند🌸

- پیچیدگی بعضی جملات: این خیلی سلیقه ای هستش و ممکنه به این خاطر باشه که چون من خیلی با متون ادبی نمیتونم ارتباط بگیرم، درک درستی نداشته باشم. در کل متن داستانتون خیلی ادبی و خاصه و مخاطبین خاص خودش رو داره... اینطور که مشخصه شما تسلط خوبی روی ادبی نوشتن دارید، ولی هر کسی با اینطور متن ها راحت نیست (جز بعضی جملات پیچیده‌ی متن، این موضوع رو نمیشه گفت نقطه ضعف؛ به هیچ وجه... این فقط به سلیقه مخاطب بر میگرده 🌹✨)

موفق باشید، قلمتان مانا 💐
@ارغنون؛
 

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا