- May
- 412
- 3,488
- 103
- 24
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
یک جمله و دو فعل مشابه اشتباههبیحوصله که میشدم حیاط و حوض آب و ماهیهای کوچک همدمم میشدند
گل های سرگردم؟گلهای سردرگم
گاه می شد؛ روز ها را در کوه میگذراندم. تنهایی و عظمت کوه مرا در فکر فرو میبرد.گاه میشد روزها را در کوه سپری میکردم؛ تنهایی و عظمت کوه فکرم را به حرکت وا میداشت.
گاهی هم دوستانم، مرا دراین راه همراهی میکردند. من خیلی راضی نبودم، زیرا؛ آرامشی که هنگام تنهایی داشتم، درآن جو شلوغ و پرشیطنت پیدا نمیشد.گاهی دوستانم مرا در این راه همراهی میکردند، من خیلی راضی نبودم راستش را بخواهید آرامشی که در تنهایی بود در آن جوِ شلوغ و پر شیطنت نبود.
انتهای جمله، حتی راه میدادم تکرار عبارت قبلیه، اشتباهههمین هم سبب میشد که کمتر کسی را به خلوت خودم دعوت میکردم و حتی راه میدادم.
شوم بختی اشتباه به کار برده شده، درواقع باید بنویسی بخت شوم و نوید هیچوقت در جملات منفی بکار برده نمیشه.کلاغهای سیاه که نوید از شوم بختی میدادند بخشی از این داستان بودند؛
کلاغ ها کوچیک نیستن طبق جمله قبل اگر نوشته باشی، پس اینجا بکار بردن پرندگان کوچک اشتباههپرندگانِ کوچکی که هربار با نزدیک شدنشان به من فریادم را به هوا میبردند.
در کوه هیچکس نبود جز من و سبزههای کوهی که حالا دیگر حتی عطرشان در خاطرم نمانده!
اتاقم همانند کاشان، یک پنجره رو به بیرون دارد؛ ازاینجا میتوانم حیاط زیبایمان را ببینم؛ گاهی هم بازتاب شیشه های رنگی پنجره روی زیلوی اتاق میدرخشیدند.اتاقم همانند کاشان یک پنجره رو به بیرون دارد و نمای حیاط بهتر دیده میشود و گاهی طرح نمای شیشههای رنگی روی زیلوی اتاق خودنمایی میکند.