سلام و عرض ادب خدمت ماریای عزیز
رمان شما خیلی زیبا بود و نکات مثبت داشت و بهصورت خیلی خلاصه نقدی را براتون مینویسم.
خلاصه بیشتر شبیه دلنوشته بود و انگار مقدمه بود تااینکه اطلاعاتی به خواننده بده.
دایره لغت شما بسیار خوب بوده بهطوریکه همه کلماتی که استفادهشده بود جدید بودند و همینطور اونقدر هم ناآشنا نبودند.
زاویه دید اول شخص بود در ابتدا و از زبان ۱ فرد مجهول تعریف میشد و بعد مشخص شد که از زبان امیرعلی هست در ابتدا شاید کمی مبهم بوده باشه اما حس کنجکاوی خواننده را برمیانگیخت و علاقهمند بود تا رازها را بیابد و فاش کند.
در ابتدا امیرعلی ۱ تصادف میکند و بعد در مورد ۱ خانواده صحبت میشود که این خانواده در بم هستند و برای امیرعلی آشناست و البته نویسنده بهگونهای از کلمات استفاده کرده تا در پارت ۱۰ به بعد مشخص میشود که اون روستا در بم هست و اسم و شخص مجهولی که در حال تعریف کردن است امیرعلی است بااینحال امیرعلی با مدرک مهندسی در بوتیک همراه بنیامین کار میکنه بهعنوان شاگرد و بعد اینکه از صحنه زلزله وارد صحنه جدید میشه و امیرعلی خود را در قالب ۱ پدر میبینه کمی گنگ اتفاق میافته که خواننده با ادامه دادن اون متوجه میشه که فضای جدید و شخصیتها جدید هستند
اینکه امیرعلی در کماست و گذشته و آیندهاش را میبینه جالبه و جای تحسین داره و چیزی که برای من جالبتر بود قسمتی که پدر سبحان یا همون پدر امیرعلی او را نصیحت میکنه دیالوگ پربار ولی میتونم بگم که منولوگ ها خیلی بیشتر از دیالوگ هستند و محتوای دیالوگ معمولی هست و هر چیزی دربر نداره و میتونه برای زیباتر شدن
رمان دیالوگها پرمحتواتر بشه
بااینحال
رمان بسیار زیبایی هست و در مورد فضا سازی خیلیخوب عمل کرده و من، نویسنده رو تحسین میکنم
امیدوارم در کارهای بعدیشون موفق باشند و بنده یکی از خوانندههای ایشون خواهم بود با تشکر
عضو تیم کتاب خوان