وقت بخیر.
رمان توکیو با وجود تک کلمه بودنش جذابیت خودش رو داره و خب قطعا وقتی کسی این اسم به گوشش نخورده ترغیب میشه تا موضوع
رمان و بفهمه و این متفاوت بودن
رمان رو نشون میده.
شروع
رمان به صورتی بود که برای خواننده ابهام ایجاد میکرد تا بفهمه چرا شخصیت دختر ابتدا توی توکیوئه؟ چرا با اون سر و وضع توی خیابونای اونجا نشسته.
و بعد کمک رسانی کشیش و پناه دادن بهش. وقتی که با سرمه آشنا میشه و معلوم میشه که شخصیت اصلی ایرانیه!
کیفیت و تصویر مناسب بود و تصویر دختری بود که طرح چهرهش و چشماش به آسیاییها میخورد و همچنین با عنوان همخوانی داره. منظور از تکست جلد "من میدونستم توی چاه میوفتم اما انتظار نداشتم تو هلم بدی" میتونه اشاره به کسایی داشته باشه که هیوا بهشون اعتماد داشت اما اونا باعث فلاکت شخصیت دختر شدن و توی یه قسمت از بیهویتی مثل دیدن فیلمایی که نمیدونست کی اونارو ظبط کرده نقش داشته باشن.
ایدهی
رمان خاص بود، با اینکه از دست دادن خاطره یا فراموشی توی رمانا زیاد دیده میشه اما این
رمان تنها روی فراموشی هیوا کار نکرده و سوالایی توی ذهن خواننده بوجود آورده که باعث میشه بخونه تا بفهمه عاقبت شخصیتا چی میشه.
استفاده از لحن محاورهای برای
رمان انتخاب درستی بوده و نویسنده بافت متن روی با ادبی و محاورهای ادغام نکرده!
به حالتای کارکترا زیاد پرداخته میشد و احساسات خشم، ترس و... رو به خوبی نوشته شده بود و توصیف نیمهی چهره از بین رفتش به طوری بود که هرکسی با خوندن توصیفات چهرهی هیوا رو توی ذهنش میتونه تجسم کنه.
"كاش زندگی هم حالت پرواز داشت،
واسه هر چند مدتی که میخواستی اون دکمه رو فشار میدادی و هر وقت هم دلت میخواست باز به دنیات برمیگشتی یا منتظر میموندی ببینی اصلاً کسی به یادت هست و تو رو از حالت پرواز بیرون میاره و اون دکمه رو فشار میده یا نه؟"
من به شخصه از این متنی که نوشته شده بود لذ*ت بردم...
قلمتان مانا??
°•تیم کتابخوانی•°