نقد رمان افسون شرقی |Marilyn Monroe کاربر انجمن کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
مشاهده فایل‌پیوست 23033

نام رمان: افسون شرقی
ژانر: درام، عاشقانه
نویسنده: غزاله طباطبایی

خلاصه:
هر چه که بیشتر در این باتلاق دست و پا می‌زنم غرق شدن میان این همه دروغ و خفت را بیشتر احساس می‌کنم، اما خفت تا چه مدت؟ دروغ تا چه زمانی؟ خودم هم نمی‌دانم! ولی، یک چیزی را خوب فهمیدم، این شروع ماجراست؛ شروع ماجرای دالانی، منحصر به فردی که فقط جنسش به افسون شباهت دارد.
سرنوشت...
تقدیر...
کدام تسلیم می‌شود؟


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باسلام خدمت نویسنده گرامی

رمان دارای سیر خوبی بود
اتفاقات به خوبی و با فاصله خوبی رخ داده بودند و پیرنگ درستی را ساخته اند.
نام داستان افسون شرقی است که خوب انتخاب شده اما کمی کلیشه نیز مشاهده میشود.
شروع خوب و جذابی داشتین و من خواننده رو به خوندنش جلب می‌کرد.
اتفاقاتی که رخ میدن حس کنجکاوی رو در خواننده بیدار میکنم که بفهمن ادامه اش چی‌میشه؟ که کاملا واضح است از خوانندگان رمان.
در کل رمان سیر خوبی داشت و امیدوارم بتونین با همین روش تا آخر ادامه بدین.
باتشکر ^ ^
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
" به نام خداوند جان و خرد"

سلام و خدا قوت خدمت نویسنده ی گرامی.

وقتی که شروع به خوندن کردم احساس خیلی خوبی بهم دست داد و از قلمتون هم خیلی خوشم اومد. بزارید اول از اسم رمان شروع کنم که واقعا نظرم رو جلب کرد; چون تا حالا همچین اسمی با گوشم نخورده بود و شاید همین امر باعث شد که بخوام کنجکاوی کنم. وقتی که اسمش رو خوندم یاد داستان های قدیمی افتادم و بیشتر این مد نظرم بود که یک افسانه ی قدیمی رو بخونم اما اینطور نبود و واقعا سوپرایز شدم.
دومین چیزی که نظرم رو خیلی جلب کرد جلدی بود که انگار فوق العاده و خیلی زیاد روش کار شده و جذابیت زیادی رو برای رمان ایجاد کرده, به نظرم خلاصه و مقدمه ی رمان خیلی خوب تونسته به ابهامات عکس دامن بزنه و این یک امتیاز مثبته.
حالا میرسیم به داستان اصلی و جایی که داستان استارت میخوره, وقتی اسم رمان رو خوندم فکر میکردم سیر داستان جوری باشه که توی حال سیر میکنه و هر اتفاقی هم که میوفته خیلی معمولیه اما بعد از چندتا پارت متوجه شدم که اصلا این طور نیس و برعکس هر چی جلوتر میریم انگار ابهامات زیادی برای ادم ایجاد میشه. شخصیت ایرال رو خیلی دوست دارم انگار که متفاوت به نظر میرسه و خیلی چیزا هست که درموردش هنوز مشخص نشده.
سیر داستان خیلی خوبه, نه زیاد کند پیش میره و نه زیاد تند و همین جوری پیش بره فوق العادس.
خیلی دوس دارم بدونم در ادامه چه اتفاقی برای ایرال میوفته
موفق باشید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من با این که زیاد اهل خوندن رمان نیستم اما واقعا برام جالب بود. تا حالا اسم آیرال رو نشنیده بودم و این که اتفاقا داره خارج از ایران میوفته به نظرم خیلی جذاب ترش میکنه چون به نظرم نشون دادن سختی های که یک نفر اونجا میکشه تا به آرزوهایی که داره برسه خیلی سخت و مهمه. شخصیت آیرال هنوز برای من کمی مبهمه اما شخصیت خواهرشو خیلی خوب میتونم تصور کنم. اسم رمان به نظرم خیلی ایده ی خوبیه چون اصلانم جایی نشنیدم و برام تازگی داشت.
رمان خیلی خوب داره میره جلو و من مسیرشو خیلی دوس داشتم و دوست دارم ببینم که در اینده چی میشه؟
من احساسم بهم میگه که این داستان اصلا کلیشه ای نیست و متفاوته اما خب باید منتظر بود و دید که چی میشه.
قلمتون هم خوبه و ادم میتونه اون حسی رو که لازمه از داستان بگیره دریافت کنه و همین خودش خیلی خوبه امیدوارم روزی برسه که شما تو این عرصه موفق بشید.
راستی از جلد رمانتون هم خیلی خوشم اومد و با رمانتون هم خیلی هم خونی داره
ممنون ??
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به نام خداوند مهربان
من چیز زیادی در مورد نقد کردن نمی‌دونم یعنی اصلا تا حالا رمانی رو نقد نکردم که بخوام بگم خیلی بلدم.
من با حرفای دوستان خیلی موافقم چون احساس میکنم رمان شما خیلی با رمان های دیگه متفاوته، البته بایدم باشه چون بالاخره هر نویسنده ی ایده ی خاص و مورد نظر خودش رو داره و به همون اندازه هم روش کار میکنه.
اسم رمان از نظر من واقعا جذاب و فوق العادس ولی نمیتونم بیان کنم وقتی که اسمشو خوندم یاد چه چیزی افتادم ولی در کل دوستش داشتم و دارم و برای همین هستش که این رمان رو دنبال میکنم.
چیزی که به نظرم توی رمانتون خیلی نظرمو جلب کرد جلد کتابی بود که طراحی شده بود و عالی و بی نقص بودو باید به طراح افرین گفت چون خیلی خوب هم عکس رو انتخاب کرده و هم نوشته ی روی عکس خیلی قشنگ بود
متن داستان هم که عالی و واقعا نمیتونم ایرادی بگیرم چون همین جوری احساس میکنم که شخصیت آیرال باهام حرف میزنه و من خیلی خوب میتونم توی ذهنم بسازمش.
در کل رمان فوق العاده ای دارید و من بیشتر منتظرم تا ببینم پایان این افسون شرقی چی میشه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اولش فکر می کردم که یه رمان خسته کننده باشه و کلیشه ای اما خب وقتی که اسمش رو خوندم یه حسی پیدا کردم عین چی بهش میگن! ... آها کنجکاوی... مثل آدمی که دوس داره کنجکاوی کنه و ببینه که تو اون چی هست یا در مورد چیه! رمان شمام دقیقا همین جوری بود.
اسمش آدم رو جذب میکنه و یاد اون افسانه هایی میندازه که انگار میخوان در موردش حرف بزن و یا ساده تر کلی حرف برای گفتن دارن. تازه افسون شرقی به نظرم پر از ابهاماته چون؛ من الان نمیتونم بفهمم منظور از افسون شرقی یعنی چی؟ و شاید در ادامه ی داستان متوجه بشم... نمیدونم.
من زیاد روی چیزی دقت نمیکنم اما تا این جایی که رمانتونو خوندم فهمیدم که داستان خیلی متفاوتی در پیش روی همه قرار داره و من اینو کاملا مطمئنم.
خلاصه ی رمان و مقدمه عالی بودن...عالی...بهتر از این هم میشد نوشت اما من خیلی دوسش داشتم و حس خوبی بهم میده که هر بار می‌خونمش مفهومشو بیشتر درک میکنم . به نظرم خلاصه و مقدمه ی رمان هر چی کوتاه تر باشه خیلی بهتره چون ادمو وادار میکنه تا بخونه.
جلد رمان که بی نظیره
انگار که روش حسابی کار کردن و این شده! هر کسی که این طرح رو زده واقعا دست مریزاد بهش. من برای رمان های عاشقانه این مدل جلدارو خیلی ترجیح میدم چون به نظرم هر عکسی میتونه نشون دهنده ی پایان رمان هم باشه و من واقعا به این ایمان دارم.
حالا می رسیم به داستان اصلی رمان. جایی که خیلی هیجانی شروع میشه و ادامه پیدا میکنه. اسم آیرالو خیلی دوس داشتم و تا حالا جایی نشنیده بودم برای همین خیلی خوب تو خاطرم مونده ، شخصیت خیلی مبهمی داره و هر چی که داره میره جلوتر من بیشتر کنجکاو میشم که بدونم آیرال واقعا چه شخصیتی داره؟‌ چه جوری رفتار میکنه؟ اصلا چرا با این که این همه بلا داره سرش میاد بازم از خواهرش دافع میکنه و خیلی سوالای دیگه که ذهن به شخصه خودم رو خیلی درگیر کرده.
از اول تا اینجایی که رمان رو خوندم اصلا نفهمیدم که آيرال چه شکلیه و یا استایل خاصی داره اما با چیزایی که از داخل رمان فهمیدم همه‌ی اتفاقات بیرون از ایرانه و این خیلی جذابش میکنه البته این نظر شخصی خودمه و نظر دیگران هم خیلی برای من مورد احترامه اما من این جوری فکر میکنم.
احساس میکنم چون تو جلد رمان هیچ تصویری از دختر معلوم نیس آيرال هم فعلا همین جوری داره پیش میره تا جای خاصی به چهره یا شخصیتش اشاره بشه البته شایدم این نباشه ولی حسم اینو میگه اما مطمئنا آیرال باید دختر خوشگلی باشه.
فضای رمان یه حالت خاصی داره که نمیتونم توصیفش کنم اما انگار یه چیزی هست که نمیشه بهش اشاره کرد.
در کل رمانت عالیه و من یکی از طرفدارای پرو پاقرص رمانتم پس همین طور ادامه بده
خواهشا اون ماهگلم ادب کن تا خودم ادبش نکردم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده ی عزیز

اول از هر چیزی باید از شما نویسنده ی عزیز تشکر کنم به خاطر این زحماتی که کشیدید و وقت باارزشتون رو روی نوشتن رمان و اثری دلنشین گذاشتید?

خب بریم سراغ موضوع اصلی که قراره بهش بپرداریم. من از نقد کردن خیلی خوشم میاد و فکر میکنم که نقد کردن به معنای تخریب کردن یک اثر و یا یک نوشته نیست! نقد کردن یعنی بررسی همه ی پیکرهای کافه نویسندگان و کمک کردن به نویسنده در این زمینه (مخصوصا اگر نویسنده یک شخص مبتدی باشد) کاملا مهم و بسیار اثربخش است.
_ اولین بخش بررسی اسم رمان:
افسون خودش به تنهایی به معنای جادو، سحر، جاذبه و... است و کلمه ی شرقی هم یک جهت را نشان می دهد.
وقتی که این دو کلمه کنار هم قرار می گیرند و یک اسم را درست می کنند معنای کاملا متفاوتی را به نمایش می گذارند.افسون شرقی یک ترکیب بسیار جالب و شنیدنی است و کمتر به ذهن کسی خطور می کند که همچین اسمی را پدید بیاورد و این کاملا نشان دهنده ی ان است که روی ساختن اسم به خوبی کار شده و ذهن مخاطب را به خوبی درگیر میکند.

_ دومین بخش جلد رمان:
اسم رمان به تنهایی روی ذهن خواننده اثر نمیگذارد بلکه جلد رمان یکی از همان پیکرهایی که در بالا به ان اشاره کردم، رنگهایی که در داخل جلد به کار رفته زیبایی ان را بیشتر و حس متفاوتی را به خواننده القا میکند. جلد کافه نویسندگان همیشه بیانگر احساسات و عواطف نویسنده است و حتی میتواند در بعضی مواقع بیانگر احساسات شخصیتها در رمان باشد و این واقعا روش بسیار جالبی است...

_ سومین بخش خلاصه و مقدمه ی رمان:
چه قدر جالب!
متن به طور خیلی خاصی نوشته شده و کاملا میشود احساس کرد که نویسنده درزمان تایپ کردن چه احساسی داشته و چه چیزهایی را به خواننده گوشزد میکند. این که نویسنده بتواند احساسات و عواطفش
را با همگان به اشتراک بگذارد خودش یک موهبت است و میتوان برای شکوفا شدن بیشتر ان کمک بسیاری کرد.
هم خلاصه و هم مقدمه عالی هستند.

_ اخرین بخش بررسی پیکرهای داستان:
این که داستان از کجا و با چه شخصیتی شروع شود! یکی از مهم ترین بخشهای قسمت نقد است که خیلی به ان توجه میشود و مورد بررسی کاربران قرار میگیرد. شروع رمان شما بسیار جالب و هیجان انگیز بود جوری که من را مشتاق کرد تا ادامه ی ان را هم بخوانم و هر چه که بیشتر جلو میرود من بیشتر اشتیاق دارم تا بدانم در پارت بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد. یکی از مسائلی که همه درمورد ان خیلی بد فکر می کنند مبهم بودن شخصیت اصلی است که اصلا چیز بدی نیست و کاملا برعکس به جذاب بودن رمان بسیار کمک میکند. هر چه شخصیت مرموز تر باشد به بهتر بودن روند داستان کمک میکند و این خودش یک نکته ی مثبت محسوب میشود.

درکل من از رمان شما خیلی خوشم امد و امیدوارم که به همین منوال ادامه و به خوبی به پایان برسد.
با تشکر از شما نویسنده ی عزیز و کاربران گرامی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من که از خدامه???
اگه اون ماهگل خواهر من بود می دونستم چی کارش کنم
دختره ی نامرد ??
خواهر به اون خوبیو کی ول میکنه اخه??
این که کاملا درسته و من باهات کاملا موافقم که هیچ دختری مسلما خواهرشو این جوری تنها نمیزاره اونم توی یه کشور غریب اما به نظرم آیرال هم خیلی مقصره!
هر چه قدر که خواهر خوبی باشی. زحمت بکشی و... بازم باید همه ی جوانبو در نظر بگیری! توی هر مسئله ای فقط یک طرف مقصر نیس بلکه هر دو طرف مقصرن ولی خب باید صبر کرد و دید
پشت هر اتفاقی یه دلیلی هست! حتی اگر احمقانه باشه... دیگه خودت تو رمان خوندی که سر یه ظرف شستن بحث به کجا رسید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این که کاملا درسته و من باهات کاملا موافقم که هیچ دختری مسلما خواهرشو این جوری تنها نمیزاره اونم توی یه کشور غریب اما به نظرم آیرال هم خیلی مقصره!
هر چه قدر که خواهر خوبی باشی. زحمت بکشی و... بازم باید همه ی جوانبو در نظر بگیری! توی هر مسئله ای فقط یک طرف مقصر نیس بلکه هر دو طرف مقصرن ولی خب باید صبر کرد و دید
پشت هر اتفاقی یه دلیلی هست! حتی اگر احمقانه باشه... دیگه خودت تو رمان خوندی که سر یه ظرف شستن بحث به کجا رسید
اما من قبول ندارم
اخه چرا ایرال باید مقصر باشه وقتی که هیچ کاری نکرده!
ایرال فقط داره سعی میکنه که یه زندگی خوب برای خودشو خواهرش بسازه. این اشتباهه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اما من قبول ندارم
اخه چرا ایرال باید مقصر باشه وقتی که هیچ کاری نکرده!
ایرال فقط داره سعی میکنه که یه زندگی خوب برای خودشو خواهرش بسازه. این اشتباهه؟
سلام نمی‌خوام دخالت کنم ولی از کجا معلوم آیرال هم گناهکار نباشه چون ما اول داستان خوندیم یه اتفاقی افتاده برای پدر و مادر آیرال و خواهرش که ممکنه مقصر آیرال باشه
ما هنوز خیلی راه تا پایان رمان در پیش داریم و نمی‌تونیم از همین ابتدا حق کامل رو به آیرال بدیم شاید خواهرش هم دلیلی داره برای این کارهاش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین