اولین رمانی که خوندم خدایی خیلی غمگین بود منم بچه اصن تحمل غم رو.نداشتم رمان افسون گری از جنس غم خیلی ذهنم رو درگیر کرد و خیلی اشک هامو حروم کرد خیلی گریه کردم
یکی رمان بر خاک احساس قدم می گذارم خوندمش تازه اون موقع اولین رمانی بود که خوندم و پایانش گرچه خوب تموم شد اما اون ذهنیتی که واسه خواننده درست کرده بود نابود کرد و از رمان و نویسنده اش متنفر شدم و یکی هم تصادف شیرین بود که انقدر کوتاه و مضخرف بود که اصلا نمی فهمیدم این دوتا کی عاشق هم شدن کی ازدواج کردن اصلا یه رمان خنده دار بود انقدر که مضخرف بود