دلنوشته [ محمد الیاسی ]

موج زلفت موجی ام کرده مرا

بی هوایت مانده ام ، سر به هوا !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چتری ندارم
و دارد پاییز میبارد
از تمام خاطراتم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Kallinu

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
5,152
پسندها
پسندها
18,860
امتیازها
امتیازها
483
سکه
161
ریزش اشک از نگاهم،
نصف شب با پلک باز

ریزش برگ از درختش
در خــــــــــــــــــزانِ حیله باز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حال من را دیدی و تا ديدمت بغضم شکست
من ندارم طاقت چشمان خیست مهربان

اشک چشمانم ندارد ارزشی، شاید شود
پرت چشمان یکی دیگر حواست مهربان

گفته بودی درد اگر داری شریکم، پس چرا
تا شُد حرف از دردِ من، تاشُد لباست مهربان

گریه می کردی به حالم، فکر رفتن در سرت
عاشقم بودی تو از روی سیاست مهربان

ترسی از رفتن نداری، از قضا من هم شدم
عاشق این قلبِ بی ترس و هراست مهربان

تکّه هایی از غرورم مانده بود آن هم شکست
پس نمانده جا برای التماست مهربان

محمدالیاسی
 
بد باش و بزن تهمت و تحقیرم کن
دل دلگیر مرا بشکن و دلگيرم کن...

که دِگر سوز ندارد آهِ من، میدانم...
منِ پنهانِ مرا له کن و تفسیرم کن...
فلجم کرده رَهِ رفته ی تو با اغیار...
گیرم تو بیا هِی غل و زنجیرم کن...
من که عمرم به فنای دل پاکت رفته
بی مهابا به دل آتش زن و تطهیرم کن
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 3)
عقب
بالا پایین