شعر اشعار هما میرافشار

ای سنگ صبور من
بگشا بسخن ل*ب را

بزدای ز چشمانم
این اشک چو کوکب را

غمهای درونم را
میبینی و میدانی

از چشم غم آلودم
صد قصه تو میخوانی

چون غنچه فرو بسته
از گفته لبان من

میسوزم و میدانی
اسرار نهان من

من مستم و مدهوشم
چون آتش خاموشم

ای سنگ صبور من
چون قصه فراموشم

بگذار شوم غافل
از بوده و نابوده

بگذار بیاساید
این چشم نیاسوده

در جام دل سنگت
چون درد شرابم کن

ای سنگ صبور من
مستم کن و خوابم کن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو آشنای دلم آشنا چه میدانی؟
نخوانده درس محبت،وفا چه میدانی

ندیده درد جدائی،جدا مشو از دل
طبیب روح و دل من،دوا چه میدانی؟

نخورده خون جگر،حال من کجا دانی
بلای زندگی من،بلا چه میدانی؟

فقیر درگه این عشق خانمان سوزم
تو شاه ملک وجودی،گدا چه میدانی؟

مگر خدا دل تو مهربان کند با من
ولی تو کافر مطلق،خدا چه میدانی؟

چه شامها که دلم با تو گفتگو دارد
تو قبله‌گاه دل من،دعا چه میدانی؟

صفای اهل نظر روی پاک و روشن تست
بپای دل ننشستی،صفا چه میدانی؟

ز رشگ مردم و بر روی غیر خندیدی
تو ای امید دل من،حیا چه میدانی؟

پریدم از سر کویت بسنگ طعنه دریغا
بتا تو جغد شناسی،هما چه میدانی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ......!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ......!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ......!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ......!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ......!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ......!
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین