‏تو

‏مثل گُلپر روی انار ؛ مثل نبات کنار چای ؛ مثل بوی کاهگل بارون خورده ؛ مثل بوی نون سنگگ

‏همینقدر ساده ؛ همینقدر دلچسب ؛

‏همینقدر حیاتی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
•او دختری زیباست

•ساده و راستگو

•و«پرنده» ای غمگین و عاشق

•در قلبش پنهان است!????
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
✿می‌دونی ؟

•نباید بهشون نزدیک بشی ...

آدمای دور ،فقط از دور قشنگن :)♥️?•
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
••‹صبح که می شود

دنبال اتفاقات خوب بگرد

دنبال آدم هایِ خوبی

که حال خوبت را

با لبخند هایشان

به روزگارت سنجاق کنی

یک روز خوب اتفاق نمی افتد

ساخته می شود...??‍♀?☀️›••
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
|شما ساعت چند هستید؟!

من به وقت شیطنت هام ده صبحم !

سر حال و آفتابی...

حال خوب بعد از کره و مربای آلبالوی خانگی با نان بربری ترد محله مان

که ختم میشود به یک استکان چای با عطر گل محمدی

به وقت جدیت اما دوازده ظهرم !

به سختی و تیزی آفتابش

با یک جفت چشم تخس و نگاهی نفوذپذیر

با شدت هرچه تمام تر میتابم به آنچه که میخواهمش

کسل که باشم سه عصرم !

اصلا بلاتکلیف...

بی حوصله مثل دوچرخه ی سالم خاک خورده ی گوشه انبار که بلااستفاده مانده و ساکن و ساکت،

سکوت مشغله ی من است وقتی به وقت سه عصر باشم

به وقت بغض و دلخوری اما تنظیمم روی ساعت غروب !

حال و هوایی نه چندان روشن و رو به تاریکی...

با چشمهایی گرفته و تیره تر از همیشه هام

در این وقت میتوانم تنهاترین دختر قرن اخیر باشم شاید...شکننده ترین هم...

و ترس...ترس من خود دوازده شب است !

انگار وحشت جیغ تنهایی دختری در خیابان که سایه ای پشت سرش حس کرده باشد

ترس من تاریک ترین ساعت من است

تپش بی امان قلبی ست پس از بیدار شدن با صدای ناگهانی زنگ تلفن خانه وسط خواب و در نهایت لرزش صدای آن طرف خط...

آرامش و مهربانی هام اما چهار صبح است !

آرام به همراه خنکای نسیمی که میپیچد توی دلم

با چشمهایی روشن تر از همیشه که حتی میتوان در آن ستاره رصد کرد و قرن ها درش خیره ماند

میتوانم به بخشندگی مهتاب باشم که عاشقی بنشیند زیر نورم و کوچه ی مشیری را زمزمه کند..

اما تمام این ساعاتی که گفتم برای بهار و تابستان و زمستانند ! پاییز فرق دارد...

حالا تو بگو

تو چه ساعتی هستی ؟??‍???|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
•+از چه دلتنگ شُدی؟!

_از کم‌ بودنِ دلخوشی‌هام،سهراب‌جان...➰?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
•{ من از کل ِ دنیا !

یه لیوان چآیی می‌خوام ،

ولی کنار ِ تو ... •◡•?☕️}•
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‹ چقدر خوبه یک نفر باشه ،

قلقِتُ بفهمه ؛

حالت که بد شد ...

بهش پناه ببریˇ◡ˇ♥️✨
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
| شهر ِ خاموش ِ دل ِ من رو !

| برقِ چشمای ِ تو روشن کرد •◡•?⚡
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
[ بهشت !

دربست برای ِ ماست ...

وقتی تو را دارم ؛

دستانت را دارم ؛

خنده هایت را ...

خنده هایت را ...

خنده هایت را ... ^◡^♥️?]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین