آخرین شروع | انجمن کافه نویسندگان

گریه کن امابه چشمانت اجازه نده
واسه هرچیزی بیشترازیک باراشک بریزه چون عادتش میشه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

گاهى … دلت”به راه” نیست!!

ولى سر به راهى …

خودت را میزنى به “آن راه” و میروى…

و همه، چه خوش باورانه فکر ميكنند..

که تــو.. “روبراهى”….
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

امروز… من با همه تنهایی خود به یاد آن همه خاطره ها می نویسم..

به یادت هستم و شاید روزی…

غرق در تنهایی خود بنویسم..

من به یادت مردم…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ،

ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﻧﻤﯽ ﻟﺮﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺧﻢ ﮐﻨﺪ،

ﻫﻔﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ،

ﮔﺎﻣﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ .

ﺍحساس ﻗﺪﺭﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺣﺲ ﺭﻫﺎﯾﯽ،

ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

به آینه نگاه می کنم بیست و هفت بار عکس خودم را قد می کشم!

و به اندازه ی بیست و هفت سال کوچکتر می شوم!

گریه ام می گیرد،گریه می کنم!

بزرگ که می شوم بغض تمام گریه هایم را می خورد….

چقدر زود بزرگ شدم….
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همه رابطه ها با جمله تو با بقیه فرق داری شروع میشه با جمله تو هم مثل بقیه ای تموم میشه ….
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه وقتایی هست
نه گریه کردن آرومت میکنه نه نفس عمیق
نه یه لیوان آب سرد نه داد زدن
ﻳﻪ ﻭﻗﺘﺎﻳــــــــی ﻫﺴـــــﺖ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ نیاز داری
برای همیشه نباشی ﻫﻤﻴﻦ ….!!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به من گفت برو گورِت رو گم کن …
و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
“زبانم لال !”
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عکس با متن غمگین
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اطرافیانمو وقتی شناختم که شرایط سخت شد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین