متن دلتنگی| انجمن کافه نویسندگان


کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ،

به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند… که امروز ، اینقدر دیوانه وار ،…. تشنه ی “بازی کردن ” با آدم هایی؟؟؟!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو برو ، من هم برای اینکه راحت بروی میگویم :
باشد ، برو خیالی نیست …
اما کیست که نداند بی تو تنها چیزی که هست خیال توست …​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

خسته از تمام جهان به خـــــــانه برمی گردی

در را که باز می کنی

چراغ را که خودت روشن می کنی

یعنی تنهایی…

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

بروی یا نروی

فرقی نمیکند

همین که احساست نمیکنم،

یعنی چمدانت را بسته ای.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گول دنیا را نخور ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند بره های این حوالی گرگ ها را میدرند سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

روزها همچو گردو اند

آنهایی که بی تو اند پوچ اند.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه چیز در این جهان،

غریبانه تر از زنی ست

که خودش را و تنهایی اش را ب*غل می کند

و می پوسد

اما حاضر نیست دیگر کسی را دوست بدارد؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو را هرگز آرزو نخواهم کرد، هرگــــــــز …
چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم !​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بـزرگ که میشــــوی ؛ غصـه هایت زودتـر از خـودت قـد می کشــند ، درد هـایت نــیز ! غــافل از آنکه لبخــندهـایت را ، در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــذاشتــی​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین