به کافه نویسندگان خوش آمدید

با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید

وقتی گفتی دوستم داری..
وقتی گفتی برام ارزش قائل هستی..
وقتی گفتی همیشه پیشت هستم..
وقتی گفتی همیشه حمایتت می‌کنم..
خیلی نادون بودم که تمام حرف‌هات رو باور کردم..
در حالی که باید رنگ چشمای دروغینت رو باور می‌کردم..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو باعثش شدی...
باعث فراری شدن لبخند از روی لبام...
تو باعثش شدی...
باعث مردن خوشبختی زندگیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر به عقب بر می‌گشتم...
مطمئن باش کاری می‌کردم که حتی از یک قدمی منم رد نشی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چطور تونستی پر پر شدن آرزوهام رو ببینی و فقط بری؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زندگی درس قشنگی بهم داد..
شاید تلخ،‌ شاید خودپسندانه..
اما خدا باید به این باور برسه..
که خودخواهی الانم تقصیر بنده‌هاش هستش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بگذار بگذرد روزگاری که، روزگار ما نیست...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مثل سیاوش تنها..??
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از دربالا رفتم!
پله ها رو باز کردم!
لباس خوابم را خواندم!
و کمه های دعایم را بستم!
ملافه را خاموش کردم
وچراغ خوابم را روی سرم کشیدم.
آخ!از دیشب مرا بوسید
همه چیز را قاطی کرده ام...!

ونوس در پوست خز
رومن لنسکی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ما را به غم عشق،همان عشق علاج است...

بیدل
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تلخ یعنی
دچار ادمی باشی که نمیخواهد راه چاره ات باشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا