اتمام یافته اپیزود بی‌من | bahareh.s کاربر انجمن کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
به نام خالق طُ

41166_c8702d2ac033326b1d09ea04e7d280f1.jpg

نام اثر: بی‌من
نویسنده: bahareh.s
ژانر: درام
سطح اثر: منتخب
نام منتقد و ناظر : @MRyWM
ویراستاران: @DoNyA♡Gh @diana.zam
توضیحات:
اپیزود درباره‌ی فردی منزوی است که بیانگر احساسات خودش مانند تنهایی و... است.
 
آخرین ویرایش:
مشاهده فایل‌پیوست 37876
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.



قوانین تایپ اپیزود، پادکست و دکلمه در انجمن کافه نویسندگان


هرگونه آثار شما در این بخش نباید کمتر از 7 پارت و بیشتر از 25 پارت شود.


شما می توانید پس از ارسال 5 پارت از اثر خود، درخواست نقد، درخواست تگ و درخواست جلد بدهید.

نکته : نقد اجباری می باشد و برای درخواست تگ حتما می بایست اثر شما نقد شده باشد.

درخواست نقد

درخواست نقد برای اپیزود دکلمه و پادکست


درخواست تگ

درخواست تگ برای اپیزود پادکست دکلمه


درخواست جلد

درخواست جلد برای دکلمه پادکست اپیزود

همچنین شما می‌توانید پس از ۶ پست درخواست کاور تبلیغاتی بدهید.

درخواست کاور تبلیغاتی


هر پست شما نباید کمتر از 8 خط باشد و بیشتر از 25 خط نباید ادامه یابد .



همچنین ‌شما می توانید پس از ارسال 7 پست اعلام اتمام نمایید تا رسیدگی های لازم صورت بگیرد.

اعلام اتمام

اعلام اتمام اپیزود پادکست و دکلمه


نکته : تنها آثاری که تگ می‌گیرند، توسط گویندگان تیم آوای کافه نویسندگان ضبط می گردد و متن آن برای دانلود به صورت فایل pdf روی سایت اصلی قرار می‌گیرند.



اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

مشاهده فایل‌پیوست 32936

°|مدیریت تالار ادبیات|°​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
[اپیزود اول]

نمی‌شناسم.
(مکث)
خودم رو میگم! دوباره از روی تخت به سقف خیره شدم، مثل دیروز یا دیروزِ دیروز، یا... .
(سکوت)
تاجایی که یادم نمیاد، تاجایی که دیگه خودمم نمی‌شناسم. چشم‌هام رو می‌بندم، مثل هر وقت که مادرم میاد تا مجبورم کنه از اتاقم بیام بیرون، چشم‌هام رو می‌بندم تا مجبور نشم به خودم یادآوری کنم که تنهام، دردام رو به یاد بیارم. نمی‌خوام، راستش رو می‌خوای، نمی‌خوام که خودم رو به یاد بیارم؛ چون مزه‌ی تلخِ زیر دندون‌هام، من رو یاد دردهایی می‌اندازه که باعث سکوتم میشن! نمی‌خوام خودم رو به یاد بیارم، مثل هر زمانی که دلم نمی‌خواد جلوی آینه‌ی روبه روی تخت صورت افسرده و پژمرده‌ام رو ببینم. دیگه حتی حوصله ندارم پاهام رو از روی تخت روی زمین بزارم، وقتی این کار رو می‌کنم زمین زیر پاهام انگار می‌لرزه، مثل قلبم که ناجور می‌زنه. تنهاییم مثل یه آدم با یه سایه‌ی بزرگ میاد جلوی روم و با دندون‌های ناهموارش بهم لبخند می‌زنه، با صدایی گرفته داد می‌زنه:
- بازنده.
و یه قهقهه‌ی دل‌خراش هم آخر هر حرفش می‌کشه، تنهاییم کوه میشه بالا میره بالا میره بالا میره، اون‌قدر که از ابرها می‌زنه بالا.
(پوزخند)
نه؛ من، با خوابیدن و بستن چشم‌ها راحت‌ترم. با نبود آدمای خسته و دردناک‌تر از خودم، با سکوت و ندیدن چهره‌های ناراحت پشت لبخند؛ من راحتم، با خودم و یا حتی... با این تنهایی.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین