تقرير عقلي بر فطري بودن خداشناسي

در اين جا به دو تقرير عقلي اشاره مي‌كنيم:

1. انسان چنان آفريده شده است كه در اعماق قلبش يك رابطه وجودي با خدا دارد. اگر قلب و دل خود را درست بكاود و به اعماق قلب خود راه پيدا كند، اين رابطه را مي‌يابد و به تعبيري، خدا را شهود مي‌كند؛ زيرا در فلسفه به اثبات رسيده است كه معلولي كه داراي مرتبه‌اي از تجرد است، درجه‌اي از علم حضوري نسبت به علت هستي‌بخش خود را خواهد داشت.

2. مي‌توان فطري بودن شناخت خدا را به اين صورت دانست كه گزاره «خدا وجود دارد» يك گزاره بديهي است؛ يعني صرف تصور موضوع و محمول موجب تصديق به آن مي‌شود. يكي از گزاره‌هاي بديهي گزاره‌اي است كه حمل اولي ذاتي باشد؛ يعني محمول، همان موضوع و يا مندرج در موضوع باشد؛ مثلا گزاره «انسان ناطق است» يك گزاره بديهي است؛ چون ناطق، مندرج در ذات انسان است.

فلاسفه اثبات كرده‌اند كه هر ممكن‌الوجودي، مركب از وجود و ماهيت است. ماهيت، حد وجود است. همه ممكنات داراي حد وجودي‌اند؛ يعني اگر وجود ممكن را تحليل كنيم، دو مفهوم در ذهن ما نقش مي‌بندد: يكي ماهيت و ديگري وجود؛ اما در مورد خداوند، ذات و وجود يكي است؛ يعني خدا عين وجودش مي‌باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فطري بودن خداشناسي

براي فطري بودن خداشناسي هم دليل نقلي ارائه شده و هم دليل عقلي و فلسفي، كه به نمونه‌هايي از آنها در اين كتاب، اشاره مي‌شود:

دليل نقلي بر فطري بودن خداشناسي

از آيات و روايات به خوبي برمي‌آيد كه خداشناسي، فطري است؛ ما قبلا شناخت و معرفتي نسبت به خداوند داشته‌ايم ولي آن را فراموش كرده‌ايم و انبياي الهي آمده‌اند تا ما را به تامل در آفاق و انفس دعوت كنند كه به اين شناخت فطري آگاهي پيدا كنيم. به تعبيري انبياي الهي نيامده‌اند بگويند كه اي مردم! بدانيد كه خدا وجود دارد، بلكه آمده‌اند تا بگويند اي مردم! بدانيد كه مي‌دانيد خدا وجود دارد. چنان چه قرآن مي‌فرمايد: «فذكر انما انت مذكر؛ پس تذكر ده كه تو تنها تذكر دهنده‌اي (غاشيه، آيه21)». يا به تعبير امام علي(ع) «ليستادوهم ميثاق فطرته...».

هنگامي كه از اميرمؤمنان علي(ع) سؤال مي‌شود كه آيا پروردگارت را هنگام پرستش ديده‌اي؟ مي‌فرمايد: «ما كنت اعبد ربا لم اره: من عبادت نمي‌كنم پروردگاري را كه نديده‌ام» و هنگامي كه مي‌پرسند: او را چگونه ديده‌اي؟ مي‌فرمايد: «لا تدركه العيون في مشاهدة الابصار و لكن راته القلوب بحقائق الايمان: چشم‌ها و ديدگان، هنگام نظر افكندن او را درك نكنند، بلكه دل‌ها و قلب‌ها با حقايق ايمان او را مي‌بينند.»

از بيانات فوق به خوبي بر مي‌آيد كه معرفت و شناخت خدا با سرشت انسان عجين شده است و امام علي(ع) در روايت فوق مي‌فرمايد: «من خدا را رويت قلبي مي‌كنم، يعني قلبم با حقيقت ايمان او را مي‌بيند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معناي فطرت

ماده «فطر» در اصل به معناي آغاز و شروع است و به همين دليل به معناي خلق نيز به كار مي‌رود، چون خلق چيزي، به معناي ايجاد آن چيز و آغاز و شروع وجود و تحقق آن شيء است.

ابن‌ عباس مي‌ گويد: در معناي آيه شريفه «الحمدلله فاطر السموات و الارض» حيران بودم و معناي فاطر را در نمي‌يافتم تا اين كه دو نفر كه بر سر چاهي نزاع داشتند نزد من آمدند و يكي از آن دو گفت: «انا فطرتها» يعني من پيش از همه و براي نخستين‌ بار حفر چاه را آغاز كردم... بنابراين، فطر به معناي آغاز و ابتداست و فطرت، به معناي حالت خاصي از شروع و آغاز است؛ يعني نوعي از آفرينش است. اموري را مي‌توان فطري دانست كه آفرينش موجود، اقتضاي آنها را دارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
IMG11472313.jpg


برهان فطرت بر وجود خدا

راه‌هاي اثبات وجود خدا دو نوع است: يكي از راه سير آفاق و راه ديگر راه انفس است. چنان كه در قرآن آمده است: «سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق: به زودي نشانه‌هاي خود را در افق‌ها[ي گوناگون] و در دل‌هاي‌شان بديشان خواهيم نمود تا بر ايشان روشن شود كه او خود حق است(فصلت/ آيه 53).»

راه آفاق آن است كه از راه مشاهده مخلوقات و تدبر در حدوث و امكان و نظم پديده‌ها به وجود خالق و مدبري دانا و توانا، پي برده شود. راه انفس اين است كه هنگامي كه انسان در خود تأمل مي‌كند، مي‌يابد كه شناخت قبلي بي‌واسطه نسبت به خدا دارد و در برابر چنين خدايي كه كمال مطلق است سر به تعظيم فرود مي‌آورد. راه انفس را راه فطرت مي‌نامند. در قرآن و كلمات امام علي(ع) به اين راه اشاره شده است.

از بيانات قرآن و امام علي(ع) به خوبي بر مي‌آيد كه خداوند انسان را بر فطرت خداشناسي و خداجويي خلق كرده است. در اين جا پيش از هرچيز بايد معناي فطرت روشن شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امام علی(ع) در خطبه 49 نهج البلاغه می فرماید: «ستايش مخصوص خداوندى است كه از اسرار پنهاني ها آگاه است و نشانه‏ هاى واضح‏ و روشن، بر هستى او دلالت مى‏ كنند، هرگز در برابر چشم بينايان آشكار نمى‏ شود، ولى نه‏ چشم كسى كه وى را نديده انكارش تواند كرد و نه قلب كسى كه او را نشناخته مشاهده‏ اش‏ تواند نمود. در علو رتبه بر همه پيشى گرفته،پس، از او برتر چيزى نتواند بود و آن چنان نزديك است كه چيزى از او نزديكتر نيست‏. مرتبه بلندش او را از مخلوقاتش دور نكرده و نزديكيش با خلق او را با آنها مساوى‏ قرار نداده است. عقول را بر كنه صفات خويش آگاه نساخته اما آنها را از معرفت و شناسائى خود بازنداشته است،هم اوست كه گواهى نشانه‏ هاى هستى، دلهاى منكران را بر اقرار به وجودش‏ وا داشته و بسيار برتر است از گفتار آنان كه وى را به مخلوقات تشبيه كنند و يا انكارش نمايند.»

خداشناسی از دیدگاه امام علی(ع)

در نهج البلاغه وصف خداوند بسيار آمده است. جايي "ذعلب يماني" از حضرت مي‌پرسد: «آيا پروردگارت را مي‌بيني؟» و حضرت مي‌فرمايد: «آيا چيزي را که نمي‌بينم مي‌پرستم؟» و ده‌ها و صدها خطبه، نامه و سخن قصار از ايشان هست که بهترين راه‌هاي خداشناسي را به ما آموخته‌اند. اميرمؤمنان علي(ع) در اين باره مي‌فرمايند: «معرفة الله سبحانه، اعلي المعارف؛ شناختن خداي پاك و منزه، والاترين معرفت‌هاست». ايشان در تعبير ديگر مي‌فرمايند: «العلم بالله، افضل العلمين: خداشناسي با فضليت‌ترين علم است.»

حتي امام علي(ع) توحيد و اعتقاد به خداي يگانه را حيات و جان نفس و روح مي‌داند: «التوحيد حياة النفس» همچنين در تعبيري ديگر مي‌فرمايند: «اول الدين معرفته؛ سرلوحه دين [از نظر اهميت] شناختن خداست.» آدمي نيز بالوجدان احساس مي‌كند كه شناخت خدا در درجه نخست اهميت قرار دارد.

در سخنان مولا اميرمؤمنان علي(ع) استدلال بر وجود خدا را به طور مستقل كمتر مشاهده مي‌كنيم؛ يعني عنواني تحت براهين اثبات وجود خدا مشاهده نمي‌شود و اين امر، به دو دليل زير است:

1. اميرمؤمنان علي(ع) خداشناسي و خداجويي را امري فطري مي‌داند چنان كه مي‌فرمايد: «اللهم خلقت القلوب علي ارادتك، و فطرت العقول علي معرفتك: خداوند قلب‌ها را با ارادت و محبت خود و عقل‌ها را با معرفت خود سرشته است». در تعبيري ديگر مي‌فرمايد: «عجبت لمن شك في الله، و هو يري خلق الله: من تعجب مي‌كنم از كساني كه مخلوقات الهي را مي‌بينند و در وجود خدا ترديد مي‌كنند.» اين كلام حضرت(ع) برگرفته از اين آيه قرآن است كه مي‌فرمايد: «افي الله شك فاطر السموات و الارض؛ مگر درباره خدا ـ‌ پديدآورنده آسمان‌ها و زمين‌ ـ ترديدي هست؟ (ابراهيم/ آيه 10).»

2. دليل ديگر آن است كه مخاطبان اميرمؤمنان(ع) اشخاصي بودند كه به وجود خدا اعتقاد داشتند و در وجود خدا كمتر شك و شبهه مي‌كردند و تنها لازم بود كه اعتقادات آنان تصحيح و تكميل شود.

البته در لا‌به‌لاي سخنان حضرت مي‌توان دلايلي را بر اثبات وجود خدا مشاهده كرد. كتاب حاضر، هشت دليل بر اثبات وجود خدا در كلمات آن حضرت(ع) را يافته است، هرچند كه راه‌هاي به سوي خدا به عدد نفوس خلايق است؛ و اما آن دلايل عبارتند از: برهان معقوليت، برهان فطرت، برهان صديقين، برهان نظم، برهان علي، برهان معجزه، برهان حدوث و برهان فسخ عزائم.

برهان معقوليت يا احتياط عقلي بر وجود خدا

از راه‌هاي شناخت وجود خدا، معقوليت اعتقاد به خداست. امام علي(ع) در سخنان خود به اين راه اشاره فرموده‌اند. اين برهان به طور خلاصه چنين است: اعتقاد داشتن به خدا و لوازم آن از معتقد نبودن به خدا و لوازم آن، معقول‌تر است. براي توضيح اين برهان، يادآوري چند مقدمه ضروري است:

به طور كلي اعتقادات و جهان‌بيني‌هاي انسان بر اساس پذيرش ماوراي طبيعت و انكار آن، به دو دسته تقسيم مي‌شود: 1. جهان‌بيني الهي؛ 2. جهان بيني مادي. در جهان‌بيني مادي، فرقه‌ها و گرايش‌هاي مختلفي وجود دارد، ولي همه آنها در انكار وجود خدا و به تبع آن در انكار جهان آخرت مشتركند. همچنين در جهان‌بيني الهي نيز گرايش‌ها و نحله‌هاي مختلفي وجود دارد كه همه آنها در اعتقاد به وجود خدا مشتركند. اديان توحيدي (آسماني) روشن‌ترين جلوه‌هاي جهان‌بيني الهي‌اند كه همه آنها در سه اصل كلي مشتركند.

1. اعتقاد به خداي يگانه

2. اعتقاد به زندگي ابدي براي انسان‌ها در جهان آخرت و دريافت پاداش و كيفر اعمالي كه در اين جهان انجام مي‌دهند

3. اعتقاد به بعثت پيامبران از سوي خدا براي هدايت بشر به سوي كمال نهايي و سعادت دنيا و آخرت.

البته براساس اين اعتقاد كه انسان با عقل تنها نمي‌تواند به قله فلاح و رستگاري برسد. چنان‌ كه در قرآن كريم آمده است: «انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم؛ خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرده و آن چه را نمي‌دانستي به تو آموخت (نساء، آيه 113).»

معناي آيه اين است كه اي پيامبر! تو كه اشرف مخلوقات و سرآمد انسان‌ها هستي، خدا به تو كتاب و حكمت داد و آن چه را كه نمي‌توانستي فرابگيري، به تو آموخت. بنابراين، عقل انسان به تنهايي و بدون استمداد از وحي الهي، نمي‌تواند به رستگاري دست يابد. لذا انسان با دو اعتقاد روبه‌روست: يكي اعتقاد به وجود خدا و ديگري اعتقاد به انكار خدا.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
IMG12260649.jpg

images
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پانویس

۱. ↑ التوحید، ص۵۶.
۲. ↑ نساء/سوره۴، آیه۲۸.
۳. ↑ تاریخ تمدن، ج۱، ص۷۰.
۴. ↑ زخرف/سوره۴۳، آیه۸۷.
۵. ↑ تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۱۳۶.
۶. ↑ مجموعه آثار، ج۱۳، ص۳۸۶- ۳۵۵.
۷. ↑ تبیین براهین اثبات خدا، ص۴۶- ۲۷.
۸. ↑ شمس/سوره۹۱، آیه۸.
۹. ↑ کشف المراد، ص۱۷۹.
۱۰. ↑ کشف المراد، ص۳۱۹.
۱۱. ↑ شرح الاسماء الحسی، ج۱، ص۲۴۵.
۱۲. ↑ روم/سوره۳۰، آیه۳۰.
۱۳. ↑ نهج البلاغه، خ ۱۱۰.
۱۴. ↑ نهج البلاغه، خ۲۱۱.
۱۵. ↑ اصول و مبانی خداشناسی استدلالی، ص۵.
۱۶. ↑ انبیاء/سوره۲۱، آیه۲۲.
۱۷. ↑ ص/سوره۳۸، آیه۲۹.
۱۸. ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۹.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
← دل و فطرت

حکما و عرفا بر آن‌اند که راه‌های رسیدن به خدا به شمار آفریدگان متعدد است؛ بدین معنا که هر موجودی را راهی به سوی خدا هست. [۱۱] این بدان سبب است که انسان دارای فطرت الهی است و در سرشت خویش، خدا را می‌جوید.[۱۲] هر دلی به سوی آفریدگار راه دارد و هر نفسی به سوی صاحب انفاس در حرکت است. این راه که به معرفت شهودی می‌انجامد، بسیار کارآمد و اثربخش و توام با لذت است. آدمی با رجوع به فطرت خویش، نیرویی می‌یابد که او را به سوی خدا فرامی خواند. [۱۳][۱۴] با این همه، راه فطرت را نمی‌توان به دیگران آموخت و بیش تر جنبه شخصی دارد.

← عقل

راه تدبر و استدلال عقلی از آن رو که آموزش پذیر است و در تثبیت و تحکیم عقیده و تکمیل شناخت، نقشی اساسی دارد، بهترین شیوه شناخت خداوند است. [۱۵] به همین دلیل، قرآن همواره آدمی را بدین راه فراخوانده است.[۱۶][۱۷] راه عقل ، از براهین فلسفی و کلامی مدد می‌گیرد و از این رهگذر وجود خداوند را اثبات می‌کند و خالق هستی را به انسان می‌شناساند. می‌توان به گونه کلی گفت که راه عقل، راهی است که وجود حقایق ماوراء الطبیعه را کشف و اثبات می‌کند. عقل و استدلال‌های عقلی در روایات بزرگان معصوم علیه‌السّلام نیز جایگاهی والا دارد. بنابر این روایات، هدف از بعثت پیامبران علیه‌السّلام این است که بندگان درباره خداوند بیندیشند و در این میان، هر کس عقل خویش را به کمالی بیش تر برساند، در دنیا و آخرت بلند پایه‌تر است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دانشمندان مسلمان برای شناخت خداوند سه روش را معتبر می‌دانند: حس ؛ دل ؛ عقل .

← حس

این روش از سه راه بهره می‌جوید: اول مشاهده سازمان و نظام حاکم بر جهان و تعمق در آن. هرگاه انسان در جهان پیرامون خویش بنگرد، مجموعه‌ای منظم می‌یابد که از ناظمی حکیم و مدبر، حکایت می‌کند. [۷] دوم، بهره گیری از نیرویی پنهان. هر موجودی از گرایشی درونی نصیب برده است که او را به سوی خدا راه می‌نماید.[۸] سوم، توجه به اینکه جهان، حادث است. انسان با درک این حقیقت که روزی جهان نبوده است و سپس هستی یافته است، به وجود هستی بخش جهان پی می‌برد. [۹][۱۰] این سه راه از گذر حس طی می‌شوند و نیازمند درک عرفانی و پیچیده نیستند و همچنین به استدلال‌های عقلی محض نیاز ندارند. با این حال، نمی‌توان راه حس را برای شناخت خداوند کافی دانست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین