شعر اشعار هیوا مسیح

امشب
خوابهایم برای تو
از این پس
باچشم های باز می خوابم
از اینجا به بعد
چشم هایم از تا غروب
نگاههای آشنا می آید
و می رود که بیاید از طلوع چشم هایی که ندیدم
از اینجا به بعد
که تو چترت را نو می کنی
من از راههای پراز چتر رفته برمی گردم
ولی تو آمدنم را خواب نخواهی دید
از اینجا به هر کجا
من بدون ساعت راه می روم
بدوه هر روز که صبح را
از پنجره به عصر
می برد
و پای سکوت ماه
به خاطره خیره می شود
از اینجا به بعد
دنیا زیر قدم هایم تمام می شود
و تو از دو چشم باز
که رو به آخر دنیامی خوابد
رو به چترهای رفته
تمام خوابهایم را خواهی دید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بگو قطار بایستد
بگو در ماه ترین ایستگاه زمین بماند
بماند سوت بکشد ، بماند دیر برود
بماند سوت بکشد ، برود
دور شود
بگو قطار بایستد
دارم آرزو می کنم
می خواهم از همین بین راه
از همین جای هیچ کس نیست
کمی از کناره ی دنیا راه بروم
از جاده های تنها
که مردان بسیاری را گم کرد
مردانی که در محرم ترین ساعات عشق گریستند
و صدایشان در هیچ قلبی نپیچید
می خواهم سوت
بزنم ، بمانم
زود بروم ، سوت بزنم ، دور شوم
کمی از این همه صندلی های پر دود
کمی از این همه چشم و عینک های سیاه
می خواهم کمی دورتر از شما سوت بزنم
می خواهم در ماه ترین ایستگاه زمین
در محرم ترین ساعات ماه
گریه کنم
می خواهم کمی دورتر از شما
کمی نزدیک تر به ماه
بمیرم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چگونه از تمام زمین گذشتی؟
سراسر جاده‌ها سراسر پل‌ها
تنها چراغی می‌رفت
که زمزمه‌‌های تلخش در یاد می ماند

چگونه از تمام حرف‌‌های کودکی
که درکوچه‌ها دویدند
و از تمام روزنامه‌های دنیا
چیزی به یادت نمانده است
تا در جایی آرام بنویسی : خانه؟
مرا به خانه صدا کن

در ماه برف می‌بارد
و از روی تمام پل‌ها
از روی تمام جاده‌ها و ریل‌ها
هراسی تازه می‌گذرد
مرا به خانه صدا کن

سراسر زمین
سیب‌‌های سرخ در مهتابی‌‌های تاریک از یاد رفته است
و جوراب‌‌های گلی دختران
از بند رخت رها شده است
بند رخت بر آسمان خطی می‌کشد

و تو از تمام روز‌های رفته که تاب آوردی
ماه را آرزو می‌کنی
خانه را
ماه را آرزو می‌کنم
ماه سبز را که سبز می‌درخشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین