شعر ~شب‌های دلتنگی~

ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را

باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را

گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم

دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تا بوی گل یاس پراکند به باد
عطر تن چون یاس توام آمد یاد
باد آمد و بوی دوست آورد بیاد
یکبار دگر دل مرا داد به باد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سر ز بالین به چه امید برآرم سحری

که در آن روز نبینم رخت ای رشک پری

آه از آن شب که نگیری خبر از من در خواب

وای از آن روز که من از تو نگیرم خبری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺎﻋﺖ ﺻﻔﺮ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎ

ﻭ ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﻻ ﺑﻼﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺎﻋﺖ ﺻﻔﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻐﺾ ﻣﻦ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻫﺎ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من

وی نام تو روشنگر شام و سحر من

جز نقش تو نقشی نبود در نظر من

شب ها منم و عشق تو و چشم تر من
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در سایه های اشک تو تصویر میشوم

با واژه های شعر تو تعبیر میشوم

با آخرین نگاه دو چشم جوان تو

من قطره قطره میچکم و پیر میشوم

خبری نیست خیاطی می کنم

آسمان را به زمین می دوزم و چشم هایم را به در

خدا می داند دلم را چند بار کوک زدم

که این چنین دل تنگم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

می گویی دلم برایت تنگ است

یا مرا به بازی گرفته ای

یا معنی وا ژه هایت را خوب نمی دانی

دلتنگی ارزانی خودت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود

گفته بودی باتو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟

من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد

با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران که می بارد

دلم برایت تنگ تر می شود

راه می افتم

بدون چتر، من بغض می کنم، آسمان گریه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین