طنز [حـوریـِ طـناز کــافه]

بچه که بودم قهر کردم،یه روسری برداشتم و توش دوتا لباس گذاشتم وگره زدم به مامانم گفتم من میرم که بچه‌ت رو دزد ببره،گدا بشه ماشین بزنه بهش ببرنش بیمارستان...همینجور که میگفتم اونقدر تراژدی بود خودم گریه‌م گرفت.مامانم گفت حالا بمون شب ماکارونی داریم فردا برو.گفتم باشه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دماغم تو عکس شناسنامه یه جوریه که انگار خودم خواب موندم خودش رفته عکس گرفته برگشته
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه دوست دختر داشتم انقدر خوشکل بود همش منتظر بودم بزنه زیر خنده و بگه کات عالی بودی برای دوربین مخفی ما دست تکون بده لطفا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بابام حالش خر*اب شد زنگ زدم اورژانس و اومدن بالاسرش دیدم مامانم یه گوشه کِز کرده. رفتم بغلش کردم گفتم خوب میشه.با بغض نگام کرد و گفت با کفش اومدن داخل،فرشارو تازه شسته بودیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ......!
سلامتی پسری ...که سه نصف شب زنگ زد به عشقش...
دید اِشغاله ..نه ناراحت شد ن غصه خورد..
زنگ زد اون یکی عشقش..!!!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ......!
اونایی که چال لپ و چونه و ک*مر باهم دارن
دیر خشک شدن...

فرشته ها هی انگشت می زدن بهشون
تا ببینن کی گِلشون خشک میشه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ......!
همه پدرا وقتی میخوان برن سفر به دخترشون میگن
مواظب خودت باش
اما بابای من تا لحظه آخر فقط میگه جون هرکی دوست داری
تمام خوراکیای خونه رو نخور
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از کنار یخچالمون رد میشدم دستمو گرفت گفت ناموسا یچیزی بذارین توم ببینم هنوز کار میکنم یا نه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این نوزدهمین نفرے بود
که میگفت برایش میمیرم!
و ده ها نفر هم برای او
مرده بودند
که البته حالا
مشغول مردن برای دیگرانند..!
عجیب است!
اینروزها همه دارند میمیرند…،
شماچطور …!؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معلم موضوع داد:
در یک جمله مرا توصیف کنید
نوشتم:
مانند شعر های نو
بی قافیه
بی وزن
و بدون معنی قابل قبول
کسی میدونه امتحانات شهریور از کی شروع میشه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین