°•دیـــــالـــــوگ‌هــــای مـــاندگار رمـــان‌هــــای انجـــمـــن•°

[TELMATELMA عضو تأیید شده است.]

سلامی گرم خدمت نویسنده‌های عزیز انجمن??
امروز با یک تاپیک خوب و جذاب اومدیم خدمتتون
در این تاپیک دیالوگ‌های ماندگار و جذاب رمان‌های انجمن و لینک‌های همون رمان‌ها قرار می‌گیره تا تبلیغ و کمکی هم به نویسنده‌ها بشه?
اگر می‌خواید دیالوگ‌های رمانتون در تاپیک گذاشته بشه لطفا یک پی‌وی تحت عنوان (دیالوگ فلان رمان) با @مآه نآز بزنید و دیالوگ و لینک رمانتون رو بفرستید، اگر قشنگ و مورد تایید بود حتما در تاپیک قرار می‌گیره?
اسپم ممنوع
ممنون از همکاری شما عزیزان?
مدیریت تالار رمان @هیرآت
​

 

[TELMATELMA عضو تأیید شده است.]

اسپریت خطاب به ماریا: با دم شیر بازی نکن. حرف‌هام رو آویزه‌ی گوشت کن. تهدیت نمی‌کنم، دارم نجاتت می‌دم!
نویسنده: @moon dancer
لینک: رمان هنگامه‌ی خونین
?​

 

[TELMATELMA عضو تأیید شده است.]

التماس کرد و گفت:
- خواهش می‌کنم. اون‌ها... اصلا‌ً شیطون گولم زد!
خنده‌ی عصبی کردم و گفتم:
- کثا*فت کاری‌هات رو گردن من ننداز!
نویسنده: @hadis hpf
لینک: رمان من دیابلو هستم
?
​

 

[TELMATELMA عضو تأیید شده است.]

خسته بودم؛ هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی. احتیاج داشتم که برای ساعاتی روح از بدنم جدا شود و یک دوش آب گرم بگیرد، یک فیلم کمدی ببیند و از ته دل بخندد، روی صندلی چوبی‌اش بنشیند و از پنجره‌ی قدی اتاقش به منظره‌ی معرکه‌ی روبه‌رویش نگاه کند و یک فنجان چای داغ هم به دستش باشد.
نویسنده: @حورا
لینک: رمان اوتیسم
?​

 

[TELMATELMA عضو تأیید شده است.]

-کجایی؟
یک‌لحظه صدای بوق متمدد اتوبوس در گوشم پیچید، کجا هستم؟ این حرف، این کلمه چرا این‌قدر باهام غریبه بود؟ یعنی کسی در این کره خاکی، اصلا در این هفتاد میلیون نفر وجود داشت که براش مهم باشه من کجا هستم؟ ترس برم داشت، ترسی همراه با لذت! لذت مهم بودن برای کسی... . جواب این سوال چی می‌تونست باشه؟
نویسنده: @TELMA
لینک: رمان دلبر دل‌مرده
?​

 

[TELMATELMA عضو تأیید شده است.]

«خالق اینجا، دنیای خیالات که به ظاهر شیرین میاد ولی در باطن از هر کابوسی بدتره، اینجا مثل باتلاق می‌مونه هرچقدر تلاش کنی برای فرار بیشتر در اون قرار میشی البته باتلاق واقعی که نه سراب باتلاق»
نویسنده: @ReiHan
لینک: رمان در اعماق کابوس‌ها
?​

 

[TELMATELMA عضو تأیید شده است.]

-من همیشه باختم آقا، من فقط یه مهره‌ی سوخته‌ام که مرگ و زندگیم حتی واس خودمم مهم نیست!
نویسنده: @M£Riya
لینک: رمان به فاصله‌ی یک رویا
?​