بنویس=)

93- برای این که مطمئن بشم دیالوگ‌هامون خوبه، چی‌کار کنیم؟?

فکر کنین دیالوگ‌ها این‌قدر جذاب هستن که یه نفر یواشکی بهشون گوش کنه؟?
هیچکس خوشش نمیاد یواشکی به سلام و احوال‌پرسی گوش کنه. اما تقریبا همه مشتاق هستن که یواشکی به یه گفت‌وگو درباره مسائل محرمانه و تنش‌زا گوش کنن.?

?یه نویسنده‌ی کتاب‌های جنایی می‌گه:
?«من و دوستم که او هم نویسنده‌ی کتاب‌های جناییه، معمولا برای خوردن شام به رستوران می‌ریم. اونجا همش درباره این حرف می‌زنیم که کی، کی رو کشت و با چه اسلحه‌ای کشت. اون زمان ها معمولا می‌بینیم که مردم زیرچشمی بهمون نگاه می‌کنن و پچ‌پچ می‌کنن.»

✏️ بنویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
95- طرز درست نوشتن بعضی کلمات که بعضی نویسنده‌ها اشتباه می‌نویسن.?
روبراه❌ رو به راه✅
بیگناه❌ بی‌گناه✅
بیخوابی❌ بی‌خوابی✅
بلیط❌ بلیت✅
هم جنس❌ همجنس✅
برتریت❌ برتری✅
بی نوا❌ بینوا✅

✏️ بنویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
96- خواننده‌ها باید از لحاظ عاطفی با شخصیت اصلی داستان ارتباط برقرار کنن.✨

?|× ممکنه چون خودتون همه‌چیز رو درباره شخصیت اصلی می‌دونین، فکر کنین که خواننده هم می‌دونه.

?|× اما این‌طور نیست و در واقع اون‌ها ممکنخ به‌خاطر درک نکردن احساس شخصیت اصلی گیج بشن.

⭐️|× برای حل این مشکل لیستی از ویژگی‌های شخصیت‌اصلی درست کنید: شجاعت، آسیب‌پذیری، بی‌ادبی و...

?|× بعد به جای این‌که بنویسید «او شجاع بود» اون رو در موقعیتی بذارید که نشون بده شجاعه؛ مثلا توی رودخونه بپره که یه سگ رو نجات بده.

مثال‌:
?|× در کتاب هری پاتر، نویسنده ننوشت: «هری بخشنده بود» ولی وقتی هری دشمنش رو نجات داد، نشون داد که هری چقدر بخشنده‌ست.
?|× در کتاب قصر افسون شده جمله‌ی «جیمی آدم رکی بود» رو نمی‌بینین، اما تو همون صفحه‌ی اول با توجه به حرفایی که می‌زنه با شخصیت اون آشنا می‌شید.

✏️ بنویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
97- احساسات و رفتار و حرف‌های شخصیت‌ها با هم همخوانی داشته باشه.?
نمی‌شه این سه تا با هم متفاوت باشن. مگر این‌که شخصیتتون مجبور باشه ظاهرسازی کنه که در اون صورت باید احساسات اون رو برای خواننده توضیح بدین.?
?یه بار یه داستان نوشتم شخصیت‌هاش خیلی احساساتی بودن، رفتارشون مثل آدمای ملنگ و دیالوگ‌هاشون کوچه‌بازاری بود. اون داستان از همون لحظه شروع به فنا رفت:/
✏️بنویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
98- فضاسازی رو یاد بگیرید.?

?|× شمای نویسنده جزئیات صحنه رو می‌دونید اما خواننده که نمی‌دونه. باید بنویسید شخصیت کجاست و توصیف کنید که فضای اطرافش در چه حالتیه.

?|× این جمله‌های کوتاه رو ببینید:
? «کلاغ‌ها قارقار می‌کردند و او با ترس و لرز، به درختانی نگاه می‌کرد که برگ‌ها و شاخه‌هایشان را با حالتی تهدیدآمیز پایین آورده بودند.»

☔️|× نویسنده‌ی این جمله‌ها اصلا درست فضاسازی نکرده.

?|× یادتونه بهتون می‌گفتن با موضوع کلاغ و درخت و صدای قارقار و هر چیز دیگه‌ای انشا بنویسید؟
?|× این یعنی حتی یک جمله‌ یا کلمه‌ی کوتاه رو می‌تونید چند صفحه گسترش بدید. {البته این کار رو نکنید! مثاله.}

در توصیه‌ی بعد توضیح کامل‌تر هست.

✏️ بنویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
99- از زیاده‌گویی نترسید.⚡

?|× هرقدر دلتون می‌خواد بنویسین. هیچ اشکالی نداره. بعدا می‌تونین برگردین و اضافه‌ها رو پاک و ویرایش کنید.

⚜|× وقتی خواننده با انبوهی از جملات روبه‌رو می‌شه (به‌خصوص در بندهای طولانی) به خودش می‌گه: «چرا همه‌ی اینا رو بخونم؟»

?|× و معمولا کلمات کلیدی متن و کلمات اول و آخر ذهن اون رو جلب می‌کنن.

?|× مثلا اگه شخصیت تو فکر قتله، وسط یه بند طولانی ننویسید «چاقو را در دستش قل داد و به قتل ماریا فکر کرد» و این تنها جمله درباره‌ی قتل در اون صحنه باشه.

⚰|× به‌جاش یه بند رو به افکار قاتلانه‌ش اختصاص بدید.

✏️ بنویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
100- با برنامه بنویسید.⚡

?|• بعضی‌ها می‌گن: «ما فقط می‌نویسیم داستان خودشو جلو می‌بره» و این می‌تونه طرز تفکر اشتباهی باشه.

?|• این‌طوری چیزی که دارید می‌نویسید ممکنه بشه زندگی‌نامه نه یه رمان. چون حوادث فقط دارن اتفاق می‌افتن و ماجرای مرکزی که هسته‌ی تمام مشکلاته وجود نداره.

مثال:
?سارا دختری دبیرستانی است. یک روز در کیف او مواد مخدر پیدا می‌کنند. او اعتراف می‌کند درحال جابه‌جایی مواد بوده. قبل از دستگیر شدن فرار می‌کند. با یک پسر آشنا می‌شود. با او شروع به پخش مواد می‌کند. یک روز مقداری پول گم می‌شود و سارا از ترس پسر دوباره فرار می‌کند. این بار یک زن مهربان را می‌بیند که...

?|• این داستان هیچ ماجرای خاصی نداره.
?|• فقط سلسله‌حوادثی در زندگی ساراست. مشخصه نویسنده فقط نوشته تا ببینه چی از آب در می‌آد.

پی‌نوشت: توصیه‌ی صدم :)

✏️بنویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
101- هرگز نذارید همچین صحنه‌ای جلوتون باشه.?

?|• یا مثلا صفحه نمایش خالی.
?|• بدون اینکه نگاهش کنید سریع جمله‌ای بنویسید و ادامه‌ش بدید و ادامه‌ش بدید.

?|• نگاه به صفحه‌ی سفید «نکنید»
?|• ممکنه انجماد نوشتن‌تون با این روش از بین بره.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
101- مهم‌ترین و بازم تکرار می‌کنم مهم‌ترین قسمت داستان، جمله‌ی اولشه.⚡
جمله‌ی اول داستان بار سنگینی روی دوش داره. این جمله باید اون‌قدر جذاب و کنجکاوکننده باشه که خواننده رو مجبور کنه جمله‌ی بعدش رو بخونه. و بعد جمله‌ی بعدش... و تا آخر.?
این دو نکته‌ی مهم رو در نظر داشته باشین:
?در صفحه اول سعی کنین توصیف نداشته باشین چون ایستاست و خواننده رو مشتاق ادامه‌ش نمی‌کنه.
?داستان رو به جلوئه نه گذشته. داستانتون رو با توصیف گذشته‌ی آدم‌ها شروع نکنین.
مثال:
?دخترک ترسیده بود و نمی‌دانست چه‌طور جلوی آن جمعیت عظیم باید پیانو بزند.
خوب خواننده کنجکاو می‌شه ببینه دختر بینوا با این مسئله چه‌جور کنار میاد.?
✏️ بنویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
102- داستانتون رو با معرفی شخصیت‌ها شروع نکنید.?

مثال:
? اسم من لی‌لی است. فردا پانزده سالم می‌شود و قرار است با دوتا از دوست‌هایم به پارک مرکزی بروم: سارا و مهرین. آن‌ها خواهرهای دوقلو هستند.

این اشتباهه. خواننده رو با اطلاعات بمبارون نکنید.
آر.ال.استاین هم آغاز تقریبا تمام کتاب‌هاش چندتا دیالوگه و بعد این معرفی‌ها: من موهایم قرمز است، چشم‌هایم سبز است.

✏️ بنویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین