[ دلـنـوشـتـه های بــآرانـی ]

دلگير نشو از آدمها...
طبيعتشونه سالهاست که به هوایِ بارانی مي گویند :
"خــــــراب
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چقدر این صدا برایم آشناست
صدای هق هق گریه های آسمان را میگویم صدای بارش باران را…
بارها آن را از اعماق وجودم شنیده ام صدایی اسـت که
رنگ تنهایی دارد بوی فراق و درد دوری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من می روم
و کلید این خانه ی دلگیر را
زیر هیچ گلدانی نخواهم گذاشت.
دلتنگ که شدی آمدی نبودم، نگرد!
باران هرگز شبیه آنچه بود
به آسمان بر نمی گردد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قلبم را در عشق غلتانی اما زیر باران رها‌یم کردی تا غبار عشق را پاک کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عشق را مانند باران بر روی قلب خشکیده‌ام هدیه دادی.
عشق‌ات همچون آب روان از مویرگ‌قلبم حرکت کرد؛ اما احتمال این‌که عشق‌ات بخار شود و به اتمسفر قلب دیگری نفوذ کند را بیان نکردی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمیدانستم عشق‌ات همچون باران در حال چرخش است؛ نمیدانستم محبت‌ات همچون باران فقط برای من نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران که بند بیاید
تازه خاطره شروع می کند به چکه کردن
نمک روی زخم ست بارانی که بی تو ببارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حکایت تو با من
حکایت باران ِ بی امان است
بر تن نحیف ِ برگ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باران شده ای
یک لحظه میباری ومن
یک هفته بیمارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

می گویند باران که ببارد
بوی ِ خاک بلند می شود
پس چرا اینجا
باران که می بارد
عطر خاط ره ها می پیچد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین