[ دلـنـوشـتـه های بــآرانـی ]

بریز ای نم نم باران دلم خون شد ز تنهایی
اسیر دردم ای باران چرا دردم نمی کاهی ؟
ببار ای قطره ی مرهم ، زبانم تشنگی دارد
به این دل خسته عاشق که او هم عالمی دارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هوای دونفره
نه ابر می‌خواهد
نه باران
کافیست حواسمان به هم باشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلم لک زده
برای یک بار هم شده باران که می‌بارد
تو در خیالم که نه در کنارم باشی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باز باران
بی ترانه
گریه های بی بهانه
می خورد بر سقف قلبم
باورت شاید نباشد
خسته است این قلب تنگم …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید …..
باز روشن می شود زود
تنها فراموش مکن
این حقیقتی است
بارانی باید
تا که رنگین کمانی بر آید
و لیمو هایی ترش
تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روزهایی در زحمت تا که از ما انسانه ایی توانا تر بسازد
خورشید دوباره خواهد درخشید
زود خواهی دید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بارون میاد جرجر
رو پشت بوم هاجر
هاجر عروسی داره
تاج خروسی داره
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ترنم باران را نصار چشمانت می کنم نازنینم
تا شبنمی شود بر سرخی گونه هایت
و داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار می گذارم
و دست نوازشم را به موهایت هدیه می کنم
که تا عمر داری مرا از خاطر نبری …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هوا آفتابی باشد یا ابری فرقی نمی کند
بی تو …
چشم های من همیشه بارانی است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
میگویند باران که میزند بوی “خاک” بلند می شود …
اما اینجا باران که میزند بوی “خاطره ها” بلند میشود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همچون باران باشیم

رنج جدا شدن از آسمان را

در سبز کردن زندگی جبران کنیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین